onia$
دستیار مدیر تالار مدیریت
تاریخ اقتصاد
[h=1]جهانیسازی کی آغاز شد؟[/h]
منبع: اکونومیست
مترجم: یاسر میرزایی
جهانیسازی، اصطلاحی بود که لقلقه زبان بسیاری در دو دهه گذشته شد. افزایش ناگهانی رد و بدل دانش، تجارت و سرمایه در جهان که توسط نوآوریهای فناورانه از اینترنت گرفته تا کانتینرهای دریایی، به پیش رانده میشد، این اصطلاح را مرکز توجه همگان قرار داد.
برخی جهانیسازی را چیز خوبی میدانند. آمارتیا سن، برنده جایزه نوبل، معتقد است جهانیسازی «جهان را به منظور علمی و فرهنگی توانگر کرده است و به جهت اقتصادی نیز به مردم زیادی نفع رسانده است.» سازمان ملل در پیشبینی خوشبینانهتری اعلام کرده است که نیروی جهانیسازی ممکن است قدرت ریشهکن کردن فقر در قرن ۲۱ را داشته باشد.
دیگرانی هستند که موافق نیستند. جهانیسازی از سوی منتقدان تجارت آزاد مورد حمله واقع شده است. اقتصاددانانی چون استیگلیتز و هاجون چنگ معتقدند که جهانیسازی نابرابری را در جهان به جای آنکه کاهش دهد، استقرار بخشیده است. برخی معتقدند که این منتقدان ممکن است به نکته درستی اشاره کنند. صندوق بینالمللی پول در سال ۲۰۰۷ تایید کرد که ممکن است با ورود فناوریهای جدید و سرمایهگذاریهای خارجی به کشورهای در حال توسعه، سطوح نابرابری افزایش یابد. دیگرانی نیز در کشورهای توسعهيافته هستند که به جهانیسازی اعتماد ندارند. ترس آنها این است که جهانیسازی به کارفرماها اجازه دهد فرصتهای شغلی را به مکانهای با نیروی کار ارزانتر منتقل کنند. در فرانسه، اصطلاحات جهانیسازی و بومیزدایی به مثابه کلماتی خفتبار برای اشاره به سیاستهای بازار آزاد به کار میرود. یک تحقیق انجام شده در سال ۲۰۱۲ از سوی IFOP که یک موسسه ناظر انتخابات است، به این نتیجه رسید که تنها ۲۲ درصد فرانسویها فکر میکنند جهانیسازی چیز خوبی برای کشورشان است.
با همه این اوصاف، این سوال تاریخ اقتصادی که آیا منافع جهانیسازی بر مضارش چربیده است یا خیر، پاسخی پیچیدهتر از این توضیحات ساده دارد. برای تاریخاقتصاددانان، پاسخ به این سوال وابسته به این است که شما آغاز فرآیند جهانیسازی را کی بدانی. اما چه مهم است که جهانیسازی ۲۰، ۲۰۰ یا ۲ هزار سال قبل شروع شده باشد؟ پاسخ تاریخاقتصاددانان این است که نمیتوان گفت یک فرآیند در تاریخ چقدر چیز خوبی است، بیآنکه پیش از آن مشخص کنیم آن فرآیند چند وقت است که جاری است.
اقتصاددانان اولیه قطعا با این مفهوم عمومی که بازارها و مردم اطراف جهان در طول زمان یکپارچهتر میشوند، آشنا بودند. اگرچه خود آدام اسمیت این اصطلاح را به کار نبرده است، اما جهانیسازی، کلیدواژه محوری ثروت ملل است. اصل زیربنایی مورد نظر او و همچنین توصیفش از پیشرفت اقتصادی، یکپارچگی بازارها در طول زمان است. همانطور که تقسیم کار منجر به تولید بیشتر میشود، جستوجوی تخصص، تجارت را گسترش میدهد و به تدریج جوامع اطراف جهان را به یکدیگر متصل میکند. تجارت تقریبا به قدمت تمدن است. تقسیم کار ابتدایی میان شکارچیان و چوپانان همگام با رشد روستاها رشد کرد و شبکه تجارت در این حین گسترش یافت تا تخصصهای بیشتری را بتواند شامل شود.
سازندگان تیر و کمان، بناکنندگان ساختمانها و خیاطان لباسها، همچون متخصصانی ظاهر شدند که کالاهای خود را با غذاهایی که شکارچیان و چوپانان تهیه میکردند معاوضه میکردند. هرچه روستاها، شهرها، کشورها و قارهها بیشتر کالاهایی را که خود تولید میکردند با آنها که خود نداشتند، معاوضه میکردند، بازارها یکپارچهتر میشدند و تخصصگرایی و تجارت افزایش مییافت. این فرآیند که توسط آدام اسمیت توصیف شده به جهانیسازی شبیه است، هرچند به جهت معنای جغرافیاییاش محدودتر از آن چیزی است که امروز مردم از این اصطلاح در ذهن دارند.
اسمیت وقتی در مورد یکپارچگی بازار در میان قارهها حرف میزد، مثالی خاص در ذهن داشت: اروپا و آمریکا. کشف بومیهای آمریکایی توسط تجار اروپایی، نوعی جدید از تقسیم کار را میان دو قاره به وجود آورد. اسمیت مثال میزند که بومیهای آمریکایی که در شکار مهارت دارند، میتوانند پوست حیوانات را با «پتو، اسلحه گرم و کنیاک» که هزار مایل آن سوتر و در جهان قدیم تولید میشد، مبادله کنند.
برخی از تاریخدانان جدید، ادعای اسمیت که با کشف آمریکا توسط کریستف کلمب در سال ۱۴۹۲، فرآیند جهانیسازی سرعت گرفت را مورد مناقشه قرار دادهاند. کوین اوروک و جفری ویلیامسون در مقالهای به سال ۲۰۰۲ مدعی شدند که جهانیسازی در قرن نوزدهم شروع شد که افت ناگهانی هزینه حملونقل اجازه داد تا قیمت کالاها در اروپا و آسیا همگرا شود. آنها مدعی شدند که کشف آمریکا توسط کلمب و کشف مسیر آسیا از دماغه امید نیک توسط واسکو دو گاما، تاثیر اندکی بر قیمت کالاها داشت.
اما بازار مهمی هست که اوروک و ویلیامسون در تحلیلهای خود از آن غفلت کردهاند: بازار نقره. از آنجا که پول اروپاییها از فلز نقره بود، هر تغییری در قیمت جهانی آن، تاثیر بزرگی بر قیمتهای اروپایی میگذاشت. خود اسمیت مدعی بود که تغییر قیمت نقره، یکی از بزرگترین تغییرات اقتصادی ناشی از کشف آمریکا بود:
«در قرن شانزدهم کشف معادن طلا و نقره در آمریکا، قیمت آنها را در اروپا به یک سوم قیمت قبلیشان کاهش داد. چون برای استخراج آنها از معادن به نیروی کار کمتری نیاز بود، هنگامی که به این سو آورده میشد، با آن نیروی کار کمتری میشد خرید یا تقاضا کرد؛ این انقلاب قیمتی، اگرچه شاید بزرگترین باشد، اما قطعا تنها نمونهای نیست که تاریخ به ما عرضه میدارد.»
تزریق نزدیک به ۱۵۰ هزار تن نقره از مکزیک و بولیوی توسط امپراتوریهای اسپانیایی و پرتغالی بعد از قرن ۱۶، روند کاهش قیمتها در دوران میانه را معکوس کرد. در عوض قیمت کالاها در اروپا به نحو غمانگیزی در عرض ۱۵۰ سال ۶ یا ۷ برابر شد، چون با نقره بیشتری، کالاهای یکسانی خریداری میشد.
آن چیزی که تاریخدانان نتیجه «انقلاب قیمتی» مینامند، تصویر اروپا را به نحو غمانگیزی تغییر داد. تاریخدانان هر چیزی از غلبه امپراتوری اسپانیایی بر اروپا گرفته تا افزایش ناگهانی شکار در حدود قرن شانزدهم را به اثر نوسانات مربوط به تورم بر جامعه اروپایی نسبت میدهند و اگر افزایش ناگاهی واردات نقره از اروپا به چین و هند نبود، تورم اروپایی بسیار بدتر از آن چیزی میشد که بود. افزایش قیمتها در حدود سال ۱۶۵۰ بازایستاد، یعنی زمانی که قیمت نقرهای که در اروپا سکه زده میشد، آنقدر پایین آمد که دیگر نمیارزید از آمریکا
وارد شود.
برخی از تاریخدانان مدعیاند همگرایی سریع بازار نقره در آغاز دوران مدرن تنها یک مثال از «جهانیسازی» است. آندره گوندر فرانک، اقتصاددان مکتب تاریخی آلمان، مدعی است که شروع جهانیسازی به رشد تجارت و همگرایی بازار میان سومر و تمدن هند در هزاره سوم قبل از میلاد برمیگردد. روابط تجاری میان چین و اروپا اول بار در عصر هلینیستی رشد کرد؛ رشد بیشتر همگرایی بازار جهانی وقتی رخ داد که قیمت حملونقل در قرن شانزدهم فرو افتاد و در دوران مدرن، جهانیسازی سرعت بیشتری گرفت؛ دورانی که اوروک و ویلیامسون تاریخش را پس از سال ۱۷۵۰ میدانند. تاریخدانان جهانیای چون تونیهاپکینز و کریستوفر بیلی نیز بر اهمیت مبادله نه تنها تجارت بلکه اندیشهها و دانش در دوران پیشامدرن جهانیسازی تاکید میکنند.
جهانیسازی همیشه یک فرآیند تکمسیره نبوده است. شواهدی در دست است که نشان از واگرایی یا ضدجهانیسازی در دورههایی از هم دورافتاده چون عصر تاریک، قرن هفدهم و در میانه جنگ جهانی قرن بیستم دارد. همچنین شواهدی هست که نشان میدهد در بحران پس از سال ۲۰۰۷، جهانیسازی در حال عقبنشینی است. اما تقریبا واضح است که جهانیسازی فرآیندی نیست که در همین دو دهه پیش یا حتی دو قرن پیش آغاز شده باشد. جهانیسازی تاریخی دارد که سالها قدمت دارد؛ با تجارت ابتدایی توصیفی اسمیت میان شکارچیان و خوشهچینان با اهالی روستاها آغاز شده است و در نهایت به جوامع جهانی به هم مرتبط امروزی رسیده است. چه شما فکر کنید که جهانیسازی «چیز خوبی» است یا خیر، باید بپذیرید که عنصری اساسی در تاریخ اقتصادی نوع بشر است
[h=1]جهانیسازی کی آغاز شد؟[/h]
منبع: اکونومیست
مترجم: یاسر میرزایی
جهانیسازی، اصطلاحی بود که لقلقه زبان بسیاری در دو دهه گذشته شد. افزایش ناگهانی رد و بدل دانش، تجارت و سرمایه در جهان که توسط نوآوریهای فناورانه از اینترنت گرفته تا کانتینرهای دریایی، به پیش رانده میشد، این اصطلاح را مرکز توجه همگان قرار داد.
برخی جهانیسازی را چیز خوبی میدانند. آمارتیا سن، برنده جایزه نوبل، معتقد است جهانیسازی «جهان را به منظور علمی و فرهنگی توانگر کرده است و به جهت اقتصادی نیز به مردم زیادی نفع رسانده است.» سازمان ملل در پیشبینی خوشبینانهتری اعلام کرده است که نیروی جهانیسازی ممکن است قدرت ریشهکن کردن فقر در قرن ۲۱ را داشته باشد.
دیگرانی هستند که موافق نیستند. جهانیسازی از سوی منتقدان تجارت آزاد مورد حمله واقع شده است. اقتصاددانانی چون استیگلیتز و هاجون چنگ معتقدند که جهانیسازی نابرابری را در جهان به جای آنکه کاهش دهد، استقرار بخشیده است. برخی معتقدند که این منتقدان ممکن است به نکته درستی اشاره کنند. صندوق بینالمللی پول در سال ۲۰۰۷ تایید کرد که ممکن است با ورود فناوریهای جدید و سرمایهگذاریهای خارجی به کشورهای در حال توسعه، سطوح نابرابری افزایش یابد. دیگرانی نیز در کشورهای توسعهيافته هستند که به جهانیسازی اعتماد ندارند. ترس آنها این است که جهانیسازی به کارفرماها اجازه دهد فرصتهای شغلی را به مکانهای با نیروی کار ارزانتر منتقل کنند. در فرانسه، اصطلاحات جهانیسازی و بومیزدایی به مثابه کلماتی خفتبار برای اشاره به سیاستهای بازار آزاد به کار میرود. یک تحقیق انجام شده در سال ۲۰۱۲ از سوی IFOP که یک موسسه ناظر انتخابات است، به این نتیجه رسید که تنها ۲۲ درصد فرانسویها فکر میکنند جهانیسازی چیز خوبی برای کشورشان است.
با همه این اوصاف، این سوال تاریخ اقتصادی که آیا منافع جهانیسازی بر مضارش چربیده است یا خیر، پاسخی پیچیدهتر از این توضیحات ساده دارد. برای تاریخاقتصاددانان، پاسخ به این سوال وابسته به این است که شما آغاز فرآیند جهانیسازی را کی بدانی. اما چه مهم است که جهانیسازی ۲۰، ۲۰۰ یا ۲ هزار سال قبل شروع شده باشد؟ پاسخ تاریخاقتصاددانان این است که نمیتوان گفت یک فرآیند در تاریخ چقدر چیز خوبی است، بیآنکه پیش از آن مشخص کنیم آن فرآیند چند وقت است که جاری است.
اقتصاددانان اولیه قطعا با این مفهوم عمومی که بازارها و مردم اطراف جهان در طول زمان یکپارچهتر میشوند، آشنا بودند. اگرچه خود آدام اسمیت این اصطلاح را به کار نبرده است، اما جهانیسازی، کلیدواژه محوری ثروت ملل است. اصل زیربنایی مورد نظر او و همچنین توصیفش از پیشرفت اقتصادی، یکپارچگی بازارها در طول زمان است. همانطور که تقسیم کار منجر به تولید بیشتر میشود، جستوجوی تخصص، تجارت را گسترش میدهد و به تدریج جوامع اطراف جهان را به یکدیگر متصل میکند. تجارت تقریبا به قدمت تمدن است. تقسیم کار ابتدایی میان شکارچیان و چوپانان همگام با رشد روستاها رشد کرد و شبکه تجارت در این حین گسترش یافت تا تخصصهای بیشتری را بتواند شامل شود.
سازندگان تیر و کمان، بناکنندگان ساختمانها و خیاطان لباسها، همچون متخصصانی ظاهر شدند که کالاهای خود را با غذاهایی که شکارچیان و چوپانان تهیه میکردند معاوضه میکردند. هرچه روستاها، شهرها، کشورها و قارهها بیشتر کالاهایی را که خود تولید میکردند با آنها که خود نداشتند، معاوضه میکردند، بازارها یکپارچهتر میشدند و تخصصگرایی و تجارت افزایش مییافت. این فرآیند که توسط آدام اسمیت توصیف شده به جهانیسازی شبیه است، هرچند به جهت معنای جغرافیاییاش محدودتر از آن چیزی است که امروز مردم از این اصطلاح در ذهن دارند.
اسمیت وقتی در مورد یکپارچگی بازار در میان قارهها حرف میزد، مثالی خاص در ذهن داشت: اروپا و آمریکا. کشف بومیهای آمریکایی توسط تجار اروپایی، نوعی جدید از تقسیم کار را میان دو قاره به وجود آورد. اسمیت مثال میزند که بومیهای آمریکایی که در شکار مهارت دارند، میتوانند پوست حیوانات را با «پتو، اسلحه گرم و کنیاک» که هزار مایل آن سوتر و در جهان قدیم تولید میشد، مبادله کنند.
برخی از تاریخدانان جدید، ادعای اسمیت که با کشف آمریکا توسط کریستف کلمب در سال ۱۴۹۲، فرآیند جهانیسازی سرعت گرفت را مورد مناقشه قرار دادهاند. کوین اوروک و جفری ویلیامسون در مقالهای به سال ۲۰۰۲ مدعی شدند که جهانیسازی در قرن نوزدهم شروع شد که افت ناگهانی هزینه حملونقل اجازه داد تا قیمت کالاها در اروپا و آسیا همگرا شود. آنها مدعی شدند که کشف آمریکا توسط کلمب و کشف مسیر آسیا از دماغه امید نیک توسط واسکو دو گاما، تاثیر اندکی بر قیمت کالاها داشت.
اما بازار مهمی هست که اوروک و ویلیامسون در تحلیلهای خود از آن غفلت کردهاند: بازار نقره. از آنجا که پول اروپاییها از فلز نقره بود، هر تغییری در قیمت جهانی آن، تاثیر بزرگی بر قیمتهای اروپایی میگذاشت. خود اسمیت مدعی بود که تغییر قیمت نقره، یکی از بزرگترین تغییرات اقتصادی ناشی از کشف آمریکا بود:
«در قرن شانزدهم کشف معادن طلا و نقره در آمریکا، قیمت آنها را در اروپا به یک سوم قیمت قبلیشان کاهش داد. چون برای استخراج آنها از معادن به نیروی کار کمتری نیاز بود، هنگامی که به این سو آورده میشد، با آن نیروی کار کمتری میشد خرید یا تقاضا کرد؛ این انقلاب قیمتی، اگرچه شاید بزرگترین باشد، اما قطعا تنها نمونهای نیست که تاریخ به ما عرضه میدارد.»
تزریق نزدیک به ۱۵۰ هزار تن نقره از مکزیک و بولیوی توسط امپراتوریهای اسپانیایی و پرتغالی بعد از قرن ۱۶، روند کاهش قیمتها در دوران میانه را معکوس کرد. در عوض قیمت کالاها در اروپا به نحو غمانگیزی در عرض ۱۵۰ سال ۶ یا ۷ برابر شد، چون با نقره بیشتری، کالاهای یکسانی خریداری میشد.
آن چیزی که تاریخدانان نتیجه «انقلاب قیمتی» مینامند، تصویر اروپا را به نحو غمانگیزی تغییر داد. تاریخدانان هر چیزی از غلبه امپراتوری اسپانیایی بر اروپا گرفته تا افزایش ناگهانی شکار در حدود قرن شانزدهم را به اثر نوسانات مربوط به تورم بر جامعه اروپایی نسبت میدهند و اگر افزایش ناگاهی واردات نقره از اروپا به چین و هند نبود، تورم اروپایی بسیار بدتر از آن چیزی میشد که بود. افزایش قیمتها در حدود سال ۱۶۵۰ بازایستاد، یعنی زمانی که قیمت نقرهای که در اروپا سکه زده میشد، آنقدر پایین آمد که دیگر نمیارزید از آمریکا
وارد شود.
برخی از تاریخدانان مدعیاند همگرایی سریع بازار نقره در آغاز دوران مدرن تنها یک مثال از «جهانیسازی» است. آندره گوندر فرانک، اقتصاددان مکتب تاریخی آلمان، مدعی است که شروع جهانیسازی به رشد تجارت و همگرایی بازار میان سومر و تمدن هند در هزاره سوم قبل از میلاد برمیگردد. روابط تجاری میان چین و اروپا اول بار در عصر هلینیستی رشد کرد؛ رشد بیشتر همگرایی بازار جهانی وقتی رخ داد که قیمت حملونقل در قرن شانزدهم فرو افتاد و در دوران مدرن، جهانیسازی سرعت بیشتری گرفت؛ دورانی که اوروک و ویلیامسون تاریخش را پس از سال ۱۷۵۰ میدانند. تاریخدانان جهانیای چون تونیهاپکینز و کریستوفر بیلی نیز بر اهمیت مبادله نه تنها تجارت بلکه اندیشهها و دانش در دوران پیشامدرن جهانیسازی تاکید میکنند.
جهانیسازی همیشه یک فرآیند تکمسیره نبوده است. شواهدی در دست است که نشان از واگرایی یا ضدجهانیسازی در دورههایی از هم دورافتاده چون عصر تاریک، قرن هفدهم و در میانه جنگ جهانی قرن بیستم دارد. همچنین شواهدی هست که نشان میدهد در بحران پس از سال ۲۰۰۷، جهانیسازی در حال عقبنشینی است. اما تقریبا واضح است که جهانیسازی فرآیندی نیست که در همین دو دهه پیش یا حتی دو قرن پیش آغاز شده باشد. جهانیسازی تاریخی دارد که سالها قدمت دارد؛ با تجارت ابتدایی توصیفی اسمیت میان شکارچیان و خوشهچینان با اهالی روستاها آغاز شده است و در نهایت به جوامع جهانی به هم مرتبط امروزی رسیده است. چه شما فکر کنید که جهانیسازی «چیز خوبی» است یا خیر، باید بپذیرید که عنصری اساسی در تاریخ اقتصادی نوع بشر است