رایج انگلیسی در کسب و کار (قسمت اول)
افرادی که در زمینه کسب و کار با تجارت با شرکت های خارجی در ازتباط هستند ممکن است که در نامه نگاری های خود با اصطلاحاتی روبرو شوند که بیشتر مختص موضوعات تجاری می باشند. دانستن اصطلاحات رایج در این زمینه می تواند کمک شایانی به درک درست و جملات و بهبود ارتباط با افراد مختلف منجر شود. در این مقاله تلاش کرده ام که شما را با یک سری از کلمات و عبارات های رایج در گفت و گوها ی تجارتی آشنا کنم.
مثال:
The convenience store on the corner is open 24/7.
اون فروشگاه در آن گوشه خیابان ۲۴ ساعته و هفت روز هفته باز است
مثال:
I need to finish these reports. My boss needs them ASAP.
من باید این گزارشها را تمام کنم. رییس من آنها در اسرع وقت نیاز دارد
مثال:
I’m a little nervous about giving this presentation. There's a lot at stake.
من یک مقدار عصبی هستم برای ارايه این گفتگو . خیلی ریسکیه
مثال:
The prototype wasn't successful. We have to go back to the drawing board.
محصول اولیه موفق نبود. باید دوباره از اول شروع کنیم
مثال:
I'm not sure what a Super Bowl commercial costs, but to give you a ballpark figure I'd say about three million dollars.
من مطمئن نستم یک تبلیغ …چقدر عزینه می برد. اما بخوهم رقم تقریبی به تو بگویم فکر کنم ۳ میلیون درلار.
• call it a day
دیگه بسته کار برای امروز
To 'call it a day' means to decide to stop working for the day.
مثال:
Well, John, it's 7:00 and I'm getting hungry. How about we call it a day?
خب جان ساعت ۷ است . من دارم گرسنه می شوم. چطوره که کار رو متوفق کنیم برای امروز
مثال:
I think they got the government contract because of a backroom deal.
من فکر کنم آنها مخفیانه با دولت قرار داد بستند.
مثال:
A lot of people who inherit money waste it on stupid things. I guess it's easy come, easy go.
خیلی از مردمی که پول به ارث می برند آن را درچیزهای احمقانه هدر می کنند. من حدس می زنم که باد آورده را باد می برد.
مثال:
My business partner and I split everything fifty-fifty.
شریک کاریم و من همه چیز را ۵۰ ۵۰ تقسیم میکنیم.
مثال:
Bill Gates built Microsoft from the ground up.
بیل گیتس شرکت مایکروسافت را از صفر ساخت
To 'get down to business' means to stop making small talk and start talking about serious topics related to business.
مثال:
Now that everyone's here, let's get down to business and talk about the proposal.
حالا که همه اینجا هستند بریم سر اصل مطلب و در مورد پیشنهاد صحبت کنیم
• give the thumbs down
رد کردن
To 'give something or someone the thumbs down' means to deny approval.
مثال
I can't believe she gave us the thumbs down. I thought it was a great idea.
من باورم نمیشه که او پیشنهاد ما را رد کرد. من فکر کردن ایده ما عالی بود.
مثال:
They gave our new proposal the thumbs up. We're going out to celebrate tonight.
آنها پیشنهاد ما را قبول کردند. ما قراره بریم بیرون جشن بگیریم
مثال:
In a nutshell, this book is about how to motivate employees.
به طور خلاصه. این کتاب در مورد این است که چطور کارمند ها را تشویق کنیم.
مثال:
We were happy to get the contract, and they were happy to get such a good price. It was a win-win situation.
ما خوشحال شدیم که قرداد را بستیم و آنها خوشحال شدند که این چنین قیمتی بدست آوردند. این یک همکاری با سود دو طرفه بود.
افرادی که در زمینه کسب و کار با تجارت با شرکت های خارجی در ازتباط هستند ممکن است که در نامه نگاری های خود با اصطلاحاتی روبرو شوند که بیشتر مختص موضوعات تجاری می باشند. دانستن اصطلاحات رایج در این زمینه می تواند کمک شایانی به درک درست و جملات و بهبود ارتباط با افراد مختلف منجر شود. در این مقاله تلاش کرده ام که شما را با یک سری از کلمات و عبارات های رایج در گفت و گوها ی تجارتی آشنا کنم.
- ۲۴ ساعت در روز و هفت روز هفته باز است
- 24/7
مثال:
The convenience store on the corner is open 24/7.
اون فروشگاه در آن گوشه خیابان ۲۴ ساعته و هفت روز هفته باز است
- ASAP
- هرچه زودتر بهتر(در اسرع وقت)
مثال:
I need to finish these reports. My boss needs them ASAP.
من باید این گزارشها را تمام کنم. رییس من آنها در اسرع وقت نیاز دارد
- at stake
- ریسکی
مثال:
I’m a little nervous about giving this presentation. There's a lot at stake.
من یک مقدار عصبی هستم برای ارايه این گفتگو . خیلی ریسکیه
- back to the drawing board
- دوباره از اول طراحی کردن یا برنامه ریختن
مثال:
The prototype wasn't successful. We have to go back to the drawing board.
محصول اولیه موفق نبود. باید دوباره از اول شروع کنیم
- ballpark number/figure
- رقم تقریبی
مثال:
I'm not sure what a Super Bowl commercial costs, but to give you a ballpark figure I'd say about three million dollars.
من مطمئن نستم یک تبلیغ …چقدر عزینه می برد. اما بخوهم رقم تقریبی به تو بگویم فکر کنم ۳ میلیون درلار.
• call it a day
دیگه بسته کار برای امروز
To 'call it a day' means to decide to stop working for the day.
مثال:
Well, John, it's 7:00 and I'm getting hungry. How about we call it a day?
خب جان ساعت ۷ است . من دارم گرسنه می شوم. چطوره که کار رو متوفق کنیم برای امروز
- backroom deal
- توافق پشت در های بسته( مخفیانه)
مثال:
I think they got the government contract because of a backroom deal.
من فکر کنم آنها مخفیانه با دولت قرار داد بستند.
- easy come, easy go
- بادآورده را باد میبرد
مثال:
A lot of people who inherit money waste it on stupid things. I guess it's easy come, easy go.
خیلی از مردمی که پول به ارث می برند آن را درچیزهای احمقانه هدر می کنند. من حدس می زنم که باد آورده را باد می برد.
- fifty-fifty
- پنجاه پنجاه (مساوی)
مثال:
My business partner and I split everything fifty-fifty.
شریک کاریم و من همه چیز را ۵۰ ۵۰ تقسیم میکنیم.
- from the ground up
- از صفر
مثال:
Bill Gates built Microsoft from the ground up.
بیل گیتس شرکت مایکروسافت را از صفر ساخت
- Let’s get down to business
- بریم سر اصل مطلب
To 'get down to business' means to stop making small talk and start talking about serious topics related to business.
مثال:
Now that everyone's here, let's get down to business and talk about the proposal.
حالا که همه اینجا هستند بریم سر اصل مطلب و در مورد پیشنهاد صحبت کنیم
• give the thumbs down
رد کردن
To 'give something or someone the thumbs down' means to deny approval.
مثال
I can't believe she gave us the thumbs down. I thought it was a great idea.
من باورم نمیشه که او پیشنهاد ما را رد کرد. من فکر کردن ایده ما عالی بود.
- give the thumbs up
- قبول کردن
مثال:
They gave our new proposal the thumbs up. We're going out to celebrate tonight.
آنها پیشنهاد ما را قبول کردند. ما قراره بریم بیرون جشن بگیریم
- in a nutshell
- خلاصه اینکه
مثال:
In a nutshell, this book is about how to motivate employees.
به طور خلاصه. این کتاب در مورد این است که چطور کارمند ها را تشویق کنیم.
- win-win situation
- همکاری با سود و منفعت برای دو طرف
مثال:
We were happy to get the contract, and they were happy to get such a good price. It was a win-win situation.
ما خوشحال شدیم که قرداد را بستیم و آنها خوشحال شدند که این چنین قیمتی بدست آوردند. این یک همکاری با سود دو طرفه بود.