بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون ... شب شما هم بخیر :gol:



سلامی صدباره سکرتی ... خوبی ؟ :gol:
چرا عید نمیای طرفای ما :cry:


سلام تنهایی عزیز
خوبی ؟
تبریک می گم ... واقعا به شایستگی :gol::gol::gol:


سلام خانومی :gol:
هااااا؟؟؟ نسیم خانوم ! ...
حالا درسته من حرفه ای نیستم ، اما سکرت خیلی حرفه ایه ...;)
من کمک رانندشم :D


سلام محمد صادق
خوبی ؟
:w21:
سلام
ممنون، شکر، میگذره
شما چطوری؟
مثل اینکه شما هم خلبان تشریف داری ، آره؟
مثل اینکه همه دخترا اون بالا بالاها سیر میکنن :D
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهایی ....
حمید خان ....
داداش محمد صادق ....
نسیم جون
سکرت گلم راسل عزیز
و همه کسایی که هستن و من ندیدم ....
سلام ...............................................................
انشالله خوبه خوب باشید :gol:

سلام بر همگی :gol:

خوفید ایشالله؟ :smile:
همیشه خوش باشین :redface:

سلام خوبی علی جان حلال زاده بودی الان یادت کردم.

سلام بروبکس
خوفین؟
کی هس کی نیس؟:gol:

سلام خوبی بیا همه هستن
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است.
به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد.
به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت.
دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است ، آزمایش ساده ای وجود دارد. این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو…
« ابتدا در فاصلۀ 4 متری او بایست و با صدای معمولی ، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید ، همین کار را در فاصلۀ 3 متری تکرار کن. بعد در 2 متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. »
آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیۀ شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصلۀ ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم.
سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید:
« عزیزم ، شام چی داریم؟ » جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: « عزیزم شام چی داریم؟ »
و همسرش گفت:
« مگه کری؟! » برای چهارمین بار میگم: « خوراک مرغ » !!


حقیقت به همین سادگی و صراحت است.

مشکل ، ممکن است آن طور که ما همیشه فکر میکنیم ، در دیگران نباشد ؛ شاید در خودمان باشد.
 

russell

مدیر بازنشسته
سلام
ممنون، شکر، میگذره
شما چطوری؟
مثل اینکه شما هم خلبان تشریف داری ، آره؟
مثل اینکه همه دخترا اون بالا بالاها سیر میکنن :D
ممنون ... خوب و بد می گذره ...
بلی ... :cool:
یه آهنگی بود قبلنا ... می گفت : از اون بالا کفتر می اید ...:D
چقد از این آهنگه بدم می یومد :razz:
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخ جون دعوا به قول علی عزیز

محمد صادق:w13:اینم نسیم
عمراااااااا
به همين خيال باش :D
سلام بروبکس
خوفین؟
کی هس کی نیس؟:gol:
سلام پاكر خوبي
من نميدونم چرا تا اسم تورو ميبينم ياد پودر و پوكه و اين چيزا ميفتم :biggrin:
سلام بر همگی :gol:

خوفید ایشالله؟ :smile:
همیشه خوش باشین :redface:
سلام علي اقا خوبي
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
میخوام تند تند براتون قصه بزارم تا تلافی شبایی که نبودم و قصه نذاشتم در بیارم .......................:biggrin:.


پاکری .....
علی آقا سلام بر شما :gol:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
مثلا چي ميخواي بگي؟ بوگو بينيم :w20:
دیدنی نیست، شنیدنیه :D
تازه اونوقت اگه بگم که دیگه میپیچه، برات آبرویی نمیمونه عزیز :D پس می بخشمت فعلا :D

آخ جون دعوا به قول علی عزیز

محمد صادق:w13:اینم نسیم
حالا که اینجوریه اصلا شوخی کردم :D:D:D

سلام بروبکس
خوفین؟
کی هس کی نیس؟:gol:
سلام
خوبی؟
هستن خیلیا
تو هم باش تا باشیم همه :D

سلام بر همگی :gol:

خوفید ایشالله؟ :smile:
همیشه خوش باشین :redface:
سلام بر علی جان
خوبی؟
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیدنی نیست، شنیدنیه :D
تازه اونوقت اگه بگم که دیگه میپیچه، برات آبرویی نمیمونه عزیز :D پس می بخشمت فعلا :D


حالا که اینجوریه اصلا شوخی کردم :D:D:D


شوخی نداریم وسط بحث که آق محمد.

البته بخشش از بزگتراست ولی زمونه برعکس شده مامان بزرگا بیشتر دنباله بحثن
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچوقت به یک زن نمیتوانی دروغ بگویید

هیچوقت به یک زن نمیتوانی دروغ بگویید

مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزیزم ازمن خواسته شده كه با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به كانادا برویم"
ما به مدت یك هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقای شغلی كه منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های كافی برای یك هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده كن

ما از اداره حركت خواهیم كرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار !
زن با خودش فكر كرد كه این مساله یك كمی غیرطبیعی است اما بخاطر این كه نشان دهد همسر خوبی است دقیقا كارهایی را كه همسرش خواسته بود انجام داد.
هفته بعد مرد به خانه آمد ، یك كمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود.
همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید كه آیا او ماهی گرفته است یا نه ؟
مرد گفت :"بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی كه گفته بودم برایم نگذاشتی ؟"
جواب زن خیلی جالب بود. زن جواب داد : لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم
 

King Paker

عضو جدید
کاربر ممتاز
نقل قولام جابه جا شد چرا؟!
میخوام تند تند براتون قصه بزارم تا تلافی شبایی که نبودم و قصه نذاشتم در بیارم .......................:biggrin:.


پاکری .....
علی آقا سلام بر شما :gol:
سلام بارون جان
این پاکری که میگین من احساس می کنم دارین با گربتون حرف میزنین

دیدنی نیست، شنیدنیه :D
تازه اونوقت اگه بگم که دیگه میپیچه، برات آبرویی نمیمونه عزیز :D پس می بخشمت فعلا :D


حالا که اینجوریه اصلا شوخی کردم :D:D:D


سلام
خوبی؟
هستن خیلیا
تو هم باش تا باشیم همه :D


سلام بر علی جان
خوبی؟
سلام داش محمد
نوکرم:gol:
عمراااااااا
به همين خيال باش :D

سلام پاكر خوبي
من نميدونم چرا تا اسم تورو ميبينم ياد پودر و پوكه و اين چيزا ميفتم :biggrin:

سلام علي اقا خوبي
سلام
نوکرم تو خوفی؟


دلت بسوزه :دی

سلام بر هر دو
خوبین؟:gol:
سلام سکرت جان
خوبی؟
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمونه ای از یه دوست داشتن واقعی

نمونه ای از یه دوست داشتن واقعی

Once a Girl when having a conversation with her lover, asked
یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید

Why do you like me..? Why do you love me?
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

I can't tell the reason... but I really like you
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم

You can't even tell me the reason... how can you say you like me?
تو هیچ دلیلی رو نمي توني عنوان كني... پس چطور دوستم داری؟

How can you say you love me?
چطور میتونی بگی عاشقمی؟

I really don't know the reason, but I can prove that I love U
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم

Proof ? No! I want you to tell me the reason
ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی





Ok..ok!!! Erm... because you are beautiful,
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

because your voice is sweet,
صدات گرم و خواستنیه،

because you are caring,
همیشه بهم اهمیت میدی،

because you are loving,
دوست داشتنی هستی،

because you are thoughtful,
با ملاحظه هستی،

because of your smile,
بخاطر لبخندت،

The Girl felt very satisfied with the lover's answer
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

Unfortunately, a few days later, the Lady met with an accident and went in coma
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

The Guy then placed a letter by her side
پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون



Darling, Because of your sweet voice that I love you, Now can you talk?
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

No! Therefore I cannot love you
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

Because of your care and concern that I like you Now that you cannot show them, therefore I cannot love you
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

Because of your smile, because of your movements that I love you
گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم

Now can you smile? Now can you move? No , therefore I cannot love you
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم



If love needs a reason, like now, There is no reason for me to love you anymore
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

Does love need a reason?
عشق دلیل میخواد؟

NO! Therefore!!
نه!معلومه كه نه!!

I Still LOVE YOU...
پس من هنوز هم عاشقتم



True love never dies for it is lust that fades away
عشق واقعی هیچوقت نمی میره

Love bonds for a lifetime but lust just pushes away
این هوس است كه كمتر و كمتر میشه و از بین میره

Immature love says: "I love you because I need you"
"عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم

Mature love says "I need you because I love you"
"ولی عشق كامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم

"Fate Determines Who Comes Into Our Lives, But Heart Determines Who Stays"
"سرنوشت تعيين ميكنه كه چه شخصي تو زندگيت وارد بشه، اما قلب حكم مي كنه كه چه شخصي در قلبت بمونه"
 

Ali 1900

عضو جدید
ممنون ... خوب و بد می گذره ...
بلی ... :cool:
یه آهنگی بود قبلنا ... می گفت : از اون بالا کفتر می اید ...:D
چقد از این آهنگه بدم می یومد :razz:
:w15:
سلام خوبی علی جان حلال زاده بودی الان یادت کردم.



سلام خوبی بیا همه هستن
:biggrin: بابا بی خیال ما یه کاری کردیم تاوانشم پس دادیم :D
عمراااااااا
به همين خيال باش :D

سلام پاكر خوبي
من نميدونم چرا تا اسم تورو ميبينم ياد پودر و پوكه و اين چيزا ميفتم :biggrin:

سلام علي اقا خوبي

سلام بر هر دو
خوبین؟:gol:
مرسی
شکر بد نیستیم
میخوام تند تند براتون قصه بزارم تا تلافی شبایی که نبودم و قصه نذاشتم در بیارم .......................:biggrin:.


پاکری .....
علی آقا سلام بر شما :gol:
سلام خوبی شما؟
دستت درست می خوای مخمونو بخوری دیگه :D
نه نه ببخشید شوخی کردم تا باشه از این سر رفتنا :D
دیدنی نیست، شنیدنیه :D
تازه اونوقت اگه بگم که دیگه میپیچه، برات آبرویی نمیمونه عزیز :D پس می بخشمت فعلا :D


حالا که اینجوریه اصلا شوخی کردم :D:D


سلام
خوبی؟
هستن خیلیا
تو هم باش تا باشیم همه :D


سلام بر علی جان
خوبی؟
سلام عزیز
چه طوری یا نه ;)
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون ... خوب و بد می گذره ...
بلی ... :cool:
یه آهنگی بود قبلنا ... می گفت : از اون بالا کفتر می اید ...:D
چقد از این آهنگه بدم می یومد :razz:
چه جالب منم خوشم نمیومد ازش
قشنگیش هم این بود که اون وقتی هم که اومد همه همه جا میزاشتن این آهنگرو، بدجوری ضدحال بود.

دیدنی نیست، شنیدنیه :D
تازه اونوقت اگه بگم که دیگه میپیچه، برات آبرویی نمیمونه عزیز :D پس می بخشمت فعلا :D


حالا که اینجوریه اصلا شوخی کردم :D:D:D


شوخی نداریم وسط بحث که آق محمد.

البته بخشش از بزگتراست ولی زمونه برعکس شده مامان بزرگا بیشتر دنباله بحثن

چرا، مطمئن باش اگه شوخی نداشتیم الان این کرسی به اینجا نمیرسید :D
آره مادربزرگا، حالا کو مادر بزرگ؟ من که چیزی نمیبینم :D
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستانایی رو میزارم که خودم خوشم اومده:smile:
و اموزنده باشه:) و گاهی هم لبخندی رو لباتون بیاره ......:biggrin:

دیگه اگه تکراریه ببخشید .....:redface:

گفتم حتی اگه یک نفر هم نشنیده باشه باز خوبه ....:gol:
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
تاجرى بود، زنى داشت. يک روز زن مى‌خواست نمک بکوبد، همين‌که دسته هاون را روى نمک‌ها کوبيد، ته هاون گردتا گرد درآمد. شب ماجرا را براى تاجر تعريف کرد. تاجر گفت:
اقبال از من برگشته، تو ناراحت نباش. خرجى چهل روز زن را به او داد. صبح پاشد از زن حلاليت طلبيد و رفت به سوى بيابان. در راه از دکان کله‌پزي، يک کله و دو تا پاچه پخته و از نانوائى نان خريد. پاچه‌ها را خورد و کله را لاى نان پيچيد و گذاشت توى خورجينش و از دروازدهٔ شهر بيرون رفت. دو فرسخ که از شهر دور شد، ديد غلام‌هاى شاه تو بيابان مثل اينکه دنبال چيزى مى‌گردند. يکى از غلام‌ها از تاجر پرسيد: کجا مى‌روي؟ تاجر گفت: خودم هم نمى‌دانم تا چه پيش آيد. بعد از آنها پرسيد: شما دنبال چه مى‌گرديد؟ گفتند: پسر پادشاه گم شده، از مردم سئوال مى‌کنيم، شايد خبرى از او داشته باشند. تاجر خواست يک مقدار از کله را به آنها بدهد، بخورند. همينکه در خورجين‌اش را باز کرد، مأمورها ديدند سر پسر پادشاه تو خورجين تاجر است. او را گرفتند. تاجر گفت: من اصلاً پسر پادشاه را نمى‌شناسم. اين اقبال من است که از من برگشته. مأمورها سر پسر پادشاه را به‌همراه مرد به دربار بردند. پادشاه دستور داد سر تاجر را از بدنش جدا کنند. تاجر التماس مى‌کرد او را نکشند.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
مى‌گفت: من پسر پادشاه را نمى‌شناسم. اقبال از من برگشته و اين از قدرت خداست. وزير از پادشاه خواهش کرد تاجر را نکشد. او را چهل روز زندانى کند. اگر پسر پيدا نشد، آن‌وقت سر او را ببرد.
پادشاه قبول کرد. مرد تاجر را به زندان بردند. تاجر نشانى منزل خود را به دوستانش داد تا به زنش خبر بدهند. زن تاجر آمد. تاجر به او گفت: هر وقت توى خانه چيزى از دستت افتاد و نشکست مرا خبر کن. چهل روز مرد تاجر در زندان ماند. روز چهلم زن تاجر شيشه سرکه از دستش افتاد و نشکست. فورى به زندان رفت و به شوهرش خبر داد.
روز چهل و يکم بود که شاه دستور داد تاجر را بياورند و سر از تنش جدا کنند. مرد تاجر را آوردند. او به التماس افتاد و گفت: مرا نکشيد، اقبال به من رو آورده، پشيمان مى‌شويد. اما شاه عصبانى بود و به جلاد گفت او را بکشد. درست موقعى که جلاد مى‌خواست سر تاجر را ببرد، از دم در فرياد زدند: نکشيد! شاهزاده آمد. شاه از ديدن پسر خود تعجب کرد. تاجر گفت: قبله‌عالم، بگوئيد خورجين مرا بياورند. وقتى خورجين تاجر را آوردند، ديدند نان سنگک و کله گرم توى آن است. شاه از وزير حکايت را پرسيد. وزير گفت: اين نشان قدرت خداست. پادشاه دستور داد خلعتى به تاجر دادند و او را آزاد کردند.
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه جالب منم خوشم نمیومد ازش
قشنگیش هم این بود که اون وقتی هم که اومد همه همه جا میزاشتن این آهنگرو، بدجوری ضدحال بود.

چرا، مطمئن باش اگه شوخی نداشتیم الان این کرسی به اینجا نمیرسید :D
آره مادربزرگا، حالا کو مادر بزرگ؟ من که چیزی نمیبینم :D


راست میگی ها:w05::w05::w05::w05::w05::w05:
نسیم و میگم دیگه.
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
اولین باش

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اولین كسی ‌باش كه می خندد . وقتی دلیلی ‌برای خندیدن نمی بینی ، همان زمانی است كه بیشترین نیاز به خندیدن است.[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اولین كسی باش كه می بخشد . افكار منفی گذشته را برای همیشه كنار بگذار.[/FONT]


[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اولین كسی باش كه كاری را انجام می دهد. هرچه زودتر اقدام كنی ، كارهای بیشتری می توانی انجام دهی .[/FONT]



[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اولین كسی باش كه تشكر می كند . برخورد حق شناسانه ، زندگیت را مملو از خوشبختی می كند.[/FONT]




[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اولین كسی باش كه با موقعیت های جدید و متفاوت وفق می یابد. وقتی تغییرات را می پذیری ، كارهایت را با علاقه بیشتری انجام می دهی.[/FONT]


دیگر برای داشتن زندگی بهتر ، منتظر ننشین بلكهاولین كسی باش كه به جلو حركت می كند و اولین كسی باش كه به جلو حركت می كند.

اولین باش :heart:
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب دوستای کرسی نشین منم دارم اعزام میشم از مقامات عالی رتبه باید برم شب همتون خوش .
خوابای خوب خوب ببینین موفق باشین
 

King Paker

عضو جدید
کاربر ممتاز

Ali 1900

عضو جدید

Similar threads

بالا