هنر من این روزها ندیده شدن است...
توجه ها که به تو جلب شود...راهی پیدا می شود که خراب شوی...یا خرابت کنند...
در هر صورتی ویرانی نصیب توست...
در چهار دیواری تنهایی فعلِ آبادی را صرف می کنم...
اندکی آرام تر...
من توان ندارم پا به پایت بدوم...
من هنوز در آمدنم...
تو در اوجِ رفتن...
اندکی مجال بده...نفسم جا بیاید...
باز می دوم به دنبالت:redface:
شب نامه پخش می کنم بین مردم شهر...
می گویم اندک دلی دارم در سینه....می جویم کسی را که او هم مانند من اندک دلی داشته باشد..
امید دارم همزادم را پیدا کنم...