چہ ב غـב غہ اے بَرایماטּ مے ساختنـ ـב ...سَــر هم نوشتـטּ یا نــنوشتـטּ آنـ ـها ....
آטּ ـها و یا آنـها را بیخیـ ـالــ مهمــ ایـن استـ کہ مـ ـا را نمے تواטּ جُــבا نوشتـــ
ای کــاش یا بـــــــــــودی ،
یـــــا از اول نبودی !!!
ایـــــن که هســـتی
و کنــــارم نیســــتی ...
" دیـــــــــوانه ام میکنــــــــــد "
بفــــــهم بی انصــــــاف . . .
روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه
شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش
برداشت ومحترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم.
زن که بسیار شرمگین شده...
همیشه نمی شود
زد به بی خیالی و گفت:
تنهـــــــــــا امده ام ٬ تنهـــــــا می روم...
یک وقت هایی
شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای
کم میاوری ! ...
دل وامانده ات
یک نفر را می خواهد ..!!