عارفی را گفتند : دنیا را چگونه می بینی ؟
گفت : آنچنان که بدون رضایت من برگی از درخت نمی افتد !!!
گفتند : مگر خدایی تو ؟
گفت : نه ، راضی ام به رضای خدا
من برنده ام
چون دست دلم را به کسی سپرده ام که می دانم راه را بهتر از هرکسی بلد است
صفحه آخر..
سطر آخر..
"امید آخرین چیزیست که می میرد.."
زندگی دنیای عجیبیه ی.
مبادا زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری!
!!!!
پرواز كه ميكني جايي ميروي كه دلت ميخواهد . . !
اما پرتاب كه ميشوي جايي ميروي كه دلشان ميخواهد . . !
پس !پيش از پرتاب شدن؛پرواز كن . .
همه برای خوابیدن قصه و داستان می گویند،
جانم به فدای حـ سینـ ی که برای بیداریِ نسل ِ انسان، حماسه و روایتی ماندگار آفرید ...