گاهی که میرسم به تَهِ تَه ِخط گرفتاریهام
همونجا که حرفی نمی مونه جز شکایت کردن
چشمامـو میبندم و به بعضی آدمـهـای دیگر فکــر می کنم ...
به آدمای گرفـــتارتر، مـــریض تر، تنـــهاتر ...
اون وقته که از ته دل میگم: خدایا شکــــرت
گاهی که میرسم به تَهِ تَه ِخط گرفتاریهام
همونجا که حرفی نمی مونه جز شکایت کردن
چشمامـو میبندم و به بعضی آدمـهـای دیگر فکــر می کنم ...
به آدمای گرفـــتارتر، مـــریض تر، تنـــهاتر ...
اون وقته که از ته دل میگم: خدایا شکــــرت
گاهی که میرسم به تَهِ تَه ِخط گرفتاریهام
همونجا که حرفی نمی مونه جز شکایت کردن
چشمامـو میبندم و به بعضی آدمـهـای دیگر فکــر می کنم ...
به آدمای گرفـــتارتر، مـــریض تر، تنـــهاتر ...
اون وقته که از ته دل میگم: خدایا شکــــرت
گاهی که میرسم به تَهِ تَه ِخط گرفتاریهام
همونجا که حرفی نمی مونه جز شکایت کردن
چشمامـو میبندم و به بعضی آدمـهـای دیگر فکــر می کنم ...
به آدمای گرفـــتارتر، مـــریض تر، تنـــهاتر ...
اون وقته که از ته دل میگم: خدایا شکــــرت
گاهی که میرسم به تَهِ تَه ِخط گرفتاریهام
همونجا که حرفی نمی مونه جز شکایت کردن
چشمامـو میبندم و به بعضی آدمـهـای دیگر فکــر می کنم ...
به آدمای گرفـــتارتر، مـــریض تر، تنـــهاتر ...
اون وقته که از ته دل میگم: خدایا شکــــرت
گاهی که میرسم به تَهِ تَه ِخط گرفتاریهام
همونجا که حرفی نمی مونه جز شکایت کردن
چشمامـو میبندم و به بعضی آدمـهـای دیگر فکــر می کنم ...
به آدمای گرفـــتارتر، مـــریض تر، تنـــهاتر ...
اون وقته که از ته دل میگم: خدایا شکــــرت
گاهی که میرسم به تَهِ تَه ِخط گرفتاریهام
همونجا که حرفی نمی مونه جز شکایت کردن
چشمامـو میبندم و به بعضی آدمـهـای دیگر فکــر می کنم ...
به آدمای گرفـــتارتر، مـــریض تر، تنـــهاتر ...
اون وقته که از ته دل میگم: خدایا شکــــرت
گاهی که میرسم به تَهِ تَه ِخط گرفتاریهام
همونجا که حرفی نمی مونه جز شکایت کردن
چشمامـو میبندم و به بعضی آدمـهـای دیگر فکــر می کنم ...
به آدمای گرفـــتارتر، مـــریض تر، تنـــهاتر ...
اون وقته که از ته دل میگم: خدایا شکــــرت
گاهی که میرسم به تَهِ تَه ِخط گرفتاریهام
همونجا که حرفی نمی مونه جز شکایت کردن
چشمامـو میبندم و به بعضی آدمـهـای دیگر فکــر می کنم ...
به آدمای گرفـــتارتر، مـــریض تر، تنـــهاتر ...
اون وقته که از ته دل میگم: خدایا شکــــرت