جن .......... ( شکلکه ترس )

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
آپ
 

Tik TAAk

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بچه ها اگه ایفون دارین برنامه Ghoset camera رو نصب کنید خیلی باحاله...

شبا از ترس نمیخوابین......دی
 

K.T

عضو جدید
بچها شما اگه یکی دو بار دیدین من هر روز میبینم این جن رو
 

hadijon24

عضو جدید
اگر تو خواب نترسی دیگه دنبالت نمیان
سعی نکن باهاشون ارتباط برقرار کنی یا حرف بزنی
اونا توی دنیای خودشون اجازه ورود بدنیای ادمارو ندارن
یادت باشه تو اشرف مخلوقاتی یعنی از تمام موجوداتی که خدا افریده قویتر و برتری
پس خودتو باور کن و نترس

 

samira-71

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای من اصا ندیدم فقط یه دفعه 15 سالم بود جلو آینه بودم کتابم از رو میز افتاد ترسیدم . دیگه نمیدونم جن بود یا خودش افتاد !!! ولی حدودا 3 ماه پیش ی اتفاق خیلی تلخ و دردناک واسمون افتاد ک توش چیزای شنیدم که خیلی ترسیدم حتی تا ی ماه نمیتونستم تنها یجا باشم . همون سه ماه پیش شب خواب بودم تو خواب دیدم یکی از دوستامو بردن اعدام کنن بعد صداشو با بلندگو پخش کردن ک داد و بیداد میکنه منم تو خواب همش داد میزدم و گریه میکردم همجا صدا شیون و گریه بود بعد کم کم صدا دوستم نموند و صدا ی زن میومد که بچشو ک دو اسمه بود مث محمد حسین و... صدا میزد و گریه میکرد. منم تو خواب داشتم ی سری کادو جمع میکردم ک مال اون شخص دو اسمه بود و گریه میکردم . ی هو از خواب بیدار شدم از ترس نمیتونستم چشمامو وا کنم . یه ساعتی گذشت من هنوز بیدار بودم . گوشی خونه زنگ خورد مامان برداشت یکی از داییام بود .مادر با صدا بلند میگفتا آخه چرا و... بعد قطع شد . بعد گفت دایی کوچیکم به داییم اس داده بیاین پسرم علیرضا فوت شده . ینی من مردم اصا نمیدونستیم چیکار کنیم باورمون نمیشد . فک کردیم کسی اذیتمون کرده زنگ زدیم داییم گفت آره پسرم ی ساعت پیش فوت شده .دقیقا همون ساعت ک من تو خواب گریه و عزا میدیدم اونم فوت شده بود . خیلی سخت بود خیلی .رفتیم اونجا اصا باورم نمیشد پسر داییم فوت شده طفلی چند روز مونده بود ک یک سالش بشه . تو عزاداریش همسایهاشون به داییم میگفتن بهتون گفتیم تو این خونه نمونین. بعد شب خاکسپاریش داییم برامون تعریف کرد ک وقتی اومدن تو خونه همه همسایه ها بهشون گفتن اینجا نمونین هرکی اومده این خونه حتما یکی شون مرده سال قبل شما هم ی پیر زن و پیر مرد باهم تو این خونه مردن . بعد داییم توجه نکرده بود . ب داییم خودش واسمون میگفت شب قبلش همون شب ک پسرش مریض شده. خواب بودن صدا شیون و گریه زنی و شنیدم بیدار شدم با چشمای خودم دیدم یه پیر زنه داره رو پله ها گریه میکنه لامپو که روشن کردم دیدم ک مرغمونه از بالا اومده تو خونه !! انداختمش تو لونه اش بعد مرغه صداش کپ خروس شده و مث خروس صدا میداده اونم بلند . بعد یه هو پسرم حالش بد شده بردیمش دکتر بعد تو بیمارستان فوت شده بود . کلا غم فوت پسر داییم برام غیر قابل تحمل بود ولی خود این اتفاقا و ی سری چیزا دیگه ک خیلی طولانی میشد تعریف کنم خیلی ترسناک بود . تا بعد چند مدت حال و روحیه ام عادی شد دیونه شده بودم بخدا .
 

hadijon24

عضو جدید
وای من اصا ندیدم فقط یه دفعه 15 سالم بود جلو آینه بودم کتابم از رو میز افتاد ترسیدم . دیگه نمیدونم جن بود یا خودش افتاد !!! ولی حدودا 3 ماه پیش ی اتفاق خیلی تلخ و دردناک واسمون افتاد ک توش چیزای شنیدم که خیلی ترسیدم حتی تا ی ماه نمیتونستم تنها یجا باشم . همون سه ماه پیش شب خواب بودم تو خواب دیدم یکی از دوستامو بردن اعدام کنن بعد صداشو با بلندگو پخش کردن ک داد و بیداد میکنه منم تو خواب همش داد میزدم و گریه میکردم همجا صدا شیون و گریه بود بعد کم کم صدا دوستم نموند و صدا ی زن میومد که بچشو ک دو اسمه بود مث محمد حسین و... صدا میزد و گریه میکرد. منم تو خواب داشتم ی سری کادو جمع میکردم ک مال اون شخص دو اسمه بود و گریه میکردم . ی هو از خواب بیدار شدم از ترس نمیتونستم چشمامو وا کنم . یه ساعتی گذشت من هنوز بیدار بودم . گوشی خونه زنگ خورد مامان برداشت یکی از داییام بود .مادر با صدا بلند میگفتا آخه چرا و... بعد قطع شد . بعد گفت دایی کوچیکم به داییم اس داده بیاین پسرم علیرضا فوت شده . ینی من مردم اصا نمیدونستیم چیکار کنیم باورمون نمیشد . فک کردیم کسی اذیتمون کرده زنگ زدیم داییم گفت آره پسرم ی ساعت پیش فوت شده .دقیقا همون ساعت ک من تو خواب گریه و عزا میدیدم اونم فوت شده بود . خیلی سخت بود خیلی .رفتیم اونجا اصا باورم نمیشد پسر داییم فوت شده طفلی چند روز مونده بود ک یک سالش بشه . تو عزاداریش همسایهاشون به داییم میگفتن بهتون گفتیم تو این خونه نمونین. بعد شب خاکسپاریش داییم برامون تعریف کرد ک وقتی اومدن تو خونه همه همسایه ها بهشون گفتن اینجا نمونین هرکی اومده این خونه حتما یکی شون مرده سال قبل شما هم ی پیر زن و پیر مرد باهم تو این خونه مردن . بعد داییم توجه نکرده بود . ب داییم خودش واسمون میگفت شب قبلش همون شب ک پسرش مریض شده. خواب بودن صدا شیون و گریه زنی و شنیدم بیدار شدم با چشمای خودم دیدم یه پیر زنه داره رو پله ها گریه میکنه لامپو که روشن کردم دیدم ک مرغمونه از بالا اومده تو خونه !! انداختمش تو لونه اش بعد مرغه صداش کپ خروس شده و مث خروس صدا میداده اونم بلند . بعد یه هو پسرم حالش بد شده بردیمش دکتر بعد تو بیمارستان فوت شده بود . کلا غم فوت پسر داییم برام غیر قابل تحمل بود ولی خود این اتفاقا و ی سری چیزا دیگه ک خیلی طولانی میشد تعریف کنم خیلی ترسناک بود . تا بعد چند مدت حال و روحیه ام عادی شد دیونه شده بودم بخدا .

سلام چون روح پاک و لطیفی داری و بخاطر علاقه شدیدت بپسر داییت اون خواب و دیدی در واقع رویای صادقه دیدی این خیلی خوب بشرط اینکه بکسی نگی چون زمانی که ابراز میکنی دیگه کمتر از این خوابا میبینی در ضمن بیشتر رویاهای صادقه خوب و خبرهای خوشی هستن از اینده
در واقع تعداد نادری از مکانها در دنیا وجود دارن که از نظر مردم شوم و خوش یوم نیستن این دلیل نمیشه بخاطر اتفاق دردناکی که برای پسر دایتون در مکان خاصی افتاده و منم متاثر کرد شما دچار ترس و پریشانی درمنزل یا جاهای دیگه بشید
مطمئنا فوت پسر داییتون بعلت بیماری یا توجیه پزشکی داشته
یادتون باشه در تمامی ادیان ونقاط این کره خاکی مکانهایی وجود دارن که هنوز توجیه علمی برای اتفاقاتی که اونجا افتاده کشف نشده و لزومی هم نداره کسی جونشو بخطر بندازه از روی شهامت یا کنجکاوی تاشخصا خیلی چیزارو تجربه کنه که راه بازگشتی نداشته باشه شخصا نمونه های زیادی دیدم نکته مهم اینکه بدون استاد واقعی تو خیلی راهها نمیشه قدم گذاشت

 

Similar threads

بالا