رد پای احساس ...

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه فایده وقتی این همه دور...
وقتی هر کدام روی یک تکه بالش خفه میشویم از فریاد ...
چه فایده وقتی بغل هامان کنار هم نیست ...
دست هامان کنار هم نیست ...
شانه هامان ...
چه فایده اگر کلمه ها ما را برسانند به هق هق ...
وقتی بغل هامان خالی ...
بالش هامان خیس ...
دست هامان یخ ...
وقتی جدا جدا ...
صبح که بشود هر کس میرود پی خودش ,
شب دوباره همین آه، همین اشک ...
جدا جدا ...
چه فایده وقتی تمام نمیشود و تمام نمیشود و تمام نمیشود ...
این بی دردی ... تمام نمیشود ...




 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
باران می ایستد

آفتاب می تابد

رنگین كمانی

از چشم های خیس من

تا لبخند های روشن تو

قوس می بندد...


امشب حالم بد جوری گرفتس...کاش نره
 

masoud_2000

کاربر بیش فعال
گفتمش بی تو چه می باید کرد

عکس رخساره ماهش را داد

گفتمش همدم شبهایم کو

تاری ا ز زلف سیاهش را داد

وقت رفتن همه را می بوسید

به من از دور نگاهش را داد

یادگاری به همه داد وبه من

انتظار سر راهش را داد
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای کاش میشد فهمید که در دل آسمان چه میگذرد

که امشب با ناله بغض آلود
بر دیار این دل خسته اشک می ریزد.
نمیدانم چرا امشب واژه هایم تر شده اند
مثل آسمان که امشب میبارد.....
و انکه باران بر لبه پنجرۀ احساسم
می نشیند و چشمانم را نوازش میدهد
تا شاید از لحظه های دل تنگی گذر کنم.
این شب ها چشم های من خسته است
گاهی اشک گاهی انتظار.....
این سهم چشم های من است.......
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدمــها کنــارت هستند.
تا کـــی؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند.
از پیشــت میروند یک روز...‍
کدام روز؟
وقتی کســی جایت آمد.
دوستــت دارند.
تا چه موقع؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند.
میگویــند عاشــقت هســتند برای همیشه.
نه...فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود.
و این است بازی باهــم بودن.....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی اشک ریختم خندید
ارام اشکهایم را پاک کردم
باز خندید
با عصبانیت پرسیدم به چه میخندی
جواب داد
به ان دختر پشت سریت نمیدانی چه رفتار خنده داری دارد
برگشتم دخترک را دیدم که چگونه
برای جلب توجه انکه روبه رویم بود نازو عشوه میکرد
ارام دستم را از دستش در اوردم بلند شدم
و با لبخند گفتم میخواهی کنارش شاد بخند
تنها با ناباوری تماشایم کرد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خوشحالم مینویسی


سرگذشتم شاید تلخ باشد
اما انقدر عبرت گرفتم
که دیگر حواسم هست
بعد از این میدانم
انکه بگوید دوستت دارم
اما در دوست داشتنش
دروغ باشد خیلی زود
میشود فهمید
تنها کافیست
اولین دروغ را بهت بگوید
انوقت میفهمی
دلش با تو نیست
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سرگذشت پرندگان را میشنوی
انها همیشه
عاشق هم هستند
حتی لحظه ای
ترک نمیکنند همدیگر را
ولی ادمها حتی اگر عاشق هم باشند
خیلی ساده همدیگر را ترک میکنند
کاش پرنده بودم
تا کنار پرنده ای که عاشقم هست
تا ابد زندگی کنم
 

masoud_2000

کاربر بیش فعال
[h=5]مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

طفل معصوم به دور سر من می چرخید،

به خیالش قندم

یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!!

ای دو صد نور به قبرش بارد؛

مگس خوبی بود...

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،

مگسی را کشتم ...!

حسین پناهی[/h]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
یادت را در اندیشه خود
انقدر دور کردم
تا بتوانم کمی ارام گیرم
اما ماههاست
که از خود دور شدم
میشود برگردی
و مرا به خود بازپس دهی
اخر تو خود من هستی
 

hasan_g2002

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوری ...
دلی دارم دلی عاشق تر از سنگ
دلی دارم به زیبایی کرکس
دلی دارم دلی محکم تر از گل
دلم بی تو شده تنها و بی کس
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
به تو می اندیشم

به تو و تندی طوفان نگاهت بر من
به خود و عشق عمیقت در تن
به تو و خاطره ها
که چرا هیچ زمانی من و تو ما نشدیم
جام قلبم که به دست تو شکست
من چرا باز تو را می بخشم؟؟؟
به تو می اندیشم
به تو که غرق در افکار خودی
من در اندیشه افکار توام

قانعم بر نگه کوته تو
هر زمان در پی دیدار توام…......
 

Juje

عضو جدید
آموختم و چه سخت آموختم

از دنیا

دنیا به من یاد داد



هر کسی که پا داشته باشد


روزی تو را ترک میکند
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی نمی رود که به یاد گذشته ها

در ظلمت ملال نگریم به حال خویش

یک دم نمی شود که بیاد جوانیم
از فرط رنج سر نبرم زیر بال خویش
رویای خاطرات غم انگیز زندگی
تا یک نفس به سینه بود همدم من است
وین اشک ها که ریخته بر روی دفترم
ایینه ی تمام نمای غم من است
دردا که در سراب فریبنده ی حیات

سوز دلم به گوش کسی اشنا نبود
در سنگلاخ عمر به جز داغ دل کسی
بر روی من لبی به تبسم نمی گوشود!
کس طاقت شنیدن این ماجرا نداشت

از بس که حکایت غم من جانگداز بود
جام امید در همه ایام زهر داشت
اغوش رنج در همه احوال باز بود !

فریدون مشیری
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مخاطب خاص m

مخاطب خاص m

ستاره ات همیشه دلتنگ توست زندگیم ...........حتی در سکوت ...........همیشه دوستت خواهم داشت .........
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
قلب ادمها را بازیچه قرار میدهیم
انگاه دم از انسانیت میزنیم
کاش بجای اینکه بگویم
با احساس هستیم
تا توجیح کنیم تنوع طلبی خویش را
میگفتیم
تنوع طلب هستیم
اما بی احساس
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدانی نمیدانم
چگونه باید عاشق بود
اگر بخواهی بگذاری معشوقت با انکه دوستش دارد بماند به خودت و احساست لطمه میزنی
اگر بخواهی به زور نگهش داری زود از دستش میدهی
تنها بعد از 80 سالگی فهمیدم
چقدر ما ادمها مغرور هستیم
و اهمیتی به طرف مقابلمان نمیدهیم
حتی برایمان مهم نیست بخواهد با ما باشد یا نه
بلکه هر بار هر لبخندش یا هر قهر و اشکش را تعبیر میکنیم
کاش جای تعبیر های مغرضانه
یاد میگرفتیم صدای ان را بشنویم
نه اینکه هر بار او را تعبیر کنیم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا