بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

b_xxxxxxeman

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم.....
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم...
.....
....
...
..
.
.
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نی آدما
بعضی از آدمها را باید چند بار خواند تا معنی آنها را فهمید و
بعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت..
بعضی آدمها جلد زرکوب دارند٬بعضی جلد ضخیم،
بعضی جلد نازک وبعضی اصلا جلد ندارند.
بعضی آدمها با کاغذ کاهی نا مرغوب چاپ می شوند و
بعضی با کاغذ خارجی.
بعضی آدمها تر جمه شده اند و
بعضی تفسیر می شوند.
بعضی از آدمها تجدید چاپ می شوند و
بعضی از آدمها فتو کپی آدمهای دیگرند.

بعضی از آدمها دارای صفحات سیاه وسفیداند و
بعضی از آدمها صفحات رنگی و جذاب دارند.
بعضی از آدمها قیمت پشت جلد دارند.
بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند.
بعضی از آدمها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند.
بعضی ازآدمها را باید جلد گرفت.
بعضی از آدمها را می شود توی جیب گذاشت و
بعضی را توی کیف.
بعضی از آدمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته و اجرا می شوند.
بعضی از آدمها فقط جدول سرگرمی اند وبعضی ها معلومات عمومی.
بعضی از آدمها خط خوردگی و خط زدگی دارند و
بعضی از آدمها غلط های چاپی فراوان .
ازروی بعضی از آدمها باید مشق نوشت و
از روی بعضی آدمها باید جریمه نوشت
به راستی ما کدامیم؟
از نوشته‌های مرحوم قیصر امین‌پور
 

pesare abidell

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مازیار فلاحی...

مگه تو نگفته بودی
عشق و زندگی قشنگه
ولی خب نگفته بودی
که همش بی آب و رنگه
تو همیشه گفته بودی
وقتی عاشق میشی انگار
دل دریا رو گرفتی
تو دستای سپیدت
ولی............................
 

mehryas

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر طرف که سیل میکم میایی و ویرم
ناونم که غش بکم یا سیت بمیرم
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دور از نشاط هستي و غوغاي زندگي

دل با سکوت و خلوت غم خو گرفته بود
آمد سکوت سرد و گرانبار را شکست

آمد صفاي خلوت اندوه را ربود
آمد به اين اميد که در گور سرد دل
شايد ز عشق رفته بيابد نشانه اي
او بود و آن نگاه پر از شوق و اشتياق
من بودم و سکوت و غم و جاودانه اي
آمد مگر که باز در اين ظلمت ملال
روشن کند به نور محبت چراغ من
باشد که من دوباره بگيرم سراغ شعر
زان بيشتر که مرگ بگيرد سراغ من
گفتم مگر صفاي نخستين نگاه را
در ديدگان غمزده اش جستجو کنم
وين نيمه جان سوخته از اشتياق را
خاکستر از حرارت آغوش او کنم
چشمان من به ديده او خيره مانده بود
رخشيد ياد عشق کهن در نگاه ما
آهي از آن صفاي خدايي زبان دل
اشکي از آن نگاه نخستين گواه ما
ناگاه عشق مرده سر از سينه برکشيد
آويخت همچو طفل يتيمي به دامنم
آنگاه سر به دامن آن سنگدل گذاشت
آهي کشيد از سر حسرت که : اين منم
باز آن لهيب شوق و همان شور و التهاب
باز آن سرود مهر و محبت ولي چه سود
ما هر کدام رفته به دنبال سرنوشت
من ديگر آن نبوده ام و او ديگر او نبود
دور از نشاط هستي و غوغاي زندگي
دل با سکوت و خلوت غم خو گرفته بود
آمد سکوت سرد و گرانبار را شکست
آمد صفاي خلوت اندوه را ربود
آمد به اين اميد که در گور سرد دل
شايد ز عشق رفته بيابد نشانه اي
او بود و آن نگاه پر از شوق و اشتياق
من بودم و سکوت و غم و جاودانه اي
آمد مگر که باز در اين ظلمت ملال
روشن کند به نور محبت چراغ من
باشد که من دوباره بگيرم سراغ شعر
زان بيشتر که مرگ بگيرد سراغ من
گفتم مگر صفاي نخستين نگاه را
در ديدگان غمزده اش جستجو کنم
وين نيمه جان سوخته از اشتياق را
خاکستر از حرارت آغوش او کنم
چشمان من به ديده او خيره مانده بود
رخشيد ياد عشق کهن در نگاه ما
آهي از آن صفاي خدايي زبان دل
اشکي از آن نگاه نخستين گواه ما
ناگاه عشق مرده سر از سينه برکشيد
آويخت همچو طفل يتيمي به دامنم
آنگاه سر به دامن آن سنگدل گذاشت
آهي کشيد از سر حسرت که : اين منم
باز آن لهيب شوق و همان شور و التهاب
باز آن سرود مهر و محبت ولي چه سود
ما هر کدام رفته به دنبال سرنوشت
من ديگر آن نبوده ام و او ديگر او نبود
 

GoLsHAn.A

عضو جدید
همه مي دانند همه ميدانند
كه من و تو از ان روزنه سرد عبوس باغ را ديديم
و ان شاخه ي بازيگر دور از دست سيب را چيديم
باغ را ديديم , سيب را چيديم
همه مي دانند همه ميدانند
 

سیّد

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این شعر مرحوم مازیار (عبدالرضا کیانی نژاد) با عنوان ادم برفی :

[FONT=times new roman, times, serif] [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ای آدمک برفی، ای مظهر بی حرفی، توی باغ پریدن، بال و پَر من باش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یه گوشه چشمی، داشتی، به من ای کاش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گلبار تبسم کن، شهزاده غمگینم، من کی توی چشم تو، برق عشق رو می بینم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دردی اگه، شلاق، بر پیکر من باش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مجنون شده حال من، رحم کن به زوال من، توی باغ پریدن، بال و پَر من باش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یه گوشه چشمی، داشتی، به من ای کاش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]تا دست عطوفت، بکشی، روی سر من، از تو جون پرواز می گیره، بال و پر من[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با من به از این باش، ای چشمه بی آب، یک ذره محبت، از تو مگه توی خواب[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]در دلت اگه سنگ بوده، باید آب شده باشه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چشمات پیش لالایی من، خواب شده باشه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]احساس تو کو؟، تا، زنجیر تو باشه، تا عاطفه من، شمشیر تو باشه[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گلبار تبسم کن، شهزاده غمگینم، من کی توی چشم تو، برق عشق رو می بینم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دردی اگه، شلاق، بر پیکر من باش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]مجنون شده حال من، رحم کن به زوال من، توی باغ پریدن، بال و پَر من باش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یه گوشه چشمی، داشتی، به من ای کاش، توی باغ پریدن، بال و پر من باش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یه گوشه چشمی، داشتی، به من ای کاش[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] [/FONT]








«ای دل خونینم ای دشت شقایق/ ای شکسته در گلو فریاد عاشق/ ای به راه مهربونی سر سپرده/ کی غم بی‌همزبونی‌هاتو خورده/ ای دل تنهای خسته/ مرغ عشق پرشکسته/ دشت گلگون شقایق/ آخرین غمخوار عاشق…» (از آلبوم کبوتر)

خوانده بود: «هر دری بسته شد/ به روی من شکسته/ ای که بر خسته‌دلان درو نبستی منو دریاب»

«من و شمع نیمه‌جون امشب بس که نالیدیم شب به تنگ آمد/ خدا را آیینه جانم از غم تنهایی به سنگ آمد/ چه‌ها من کشیدم به پای تو…»

«گریه‌هات زخم مصیبت نداره/ قلب تو به غصه عادت نداره/حوض کوچیکو یه دریا می‌بینی/ لونه‌تو قد یه دنیا می‌بینی…»

اهنگ ماهیگیر مرحوم مازیار هم بعضی وقتا از شبکه 7 پخش میشه
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
به خانه می رفت
با کیف و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی؟ پدرش گفت..
دعوا کردی باز؟ مادرش پرسید..
وبرادرش کیفش را زیر و رو می کرد
در پی آن چیز که در دل پنهان کرده بود..
تنها مادر بزرگش دیده بود
شاخه گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود..
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
 

Engineer Sahar

عضو جدید
پشت کاجستان، برف
برف، یک دسته کلاغ
جاده یعنی غربت
باد، آواز، مسافر و کمی میل به خواب
شاخ پیچک، و رسیدن، و حیاط.
من، و دلتنگ، و این شیشه خیس.
می نویسم، و فضا.
می نویسم، و دو دیوار، و چندین گنجشک.
یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند.
زندگی یعنی: یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی؟
دل خوشی ها کم نیست: مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.
یک نفر دیشب مرد
و هنوز، نان گندم خوب است.
و هنوز، آب می ریزد پایین، اسب ها می نوشند.
قطره ها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.
 

bist 20

عضو جدید
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق زهر بی سروپایی نکنیم
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
دشتها آلوده ست
در لجنزار گل لاله نخواهد رویید
در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید ؟
فکر نان باید کرد
و هوایی که در آن
نفسی تازه
کنیم
گل گندم خوب است
گل خوبی زیباست
ای دریغا که همه مزرعه دلها را
علف هرزه کین پوشانده ست
هیچکس فکر نکرد
که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست
و
زمانی شده است
که به غیر از انسان
هیچ چیز ارزان نیست

حميد مصدق
 

فرزانه رفیعی

عضو جدید
چه تلخ بود شیرینی آخرین دیدارمان و چه سرد تنهایم گذاشتی در بوران بی عشقی
و من در انجماد نبودنت سوختم
و حال پس ازین سالها از پی چه آمدی؟
خاکستر بدنی بی‌دل باز تو را عاشق می‌کند؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟

خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،

با اعتماد زمان حال ات را بگذران

و بدون ترس برای آینده آماده شو.

ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .

شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.

زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید

مهم این نیست که قشنگ باشی ،

قشنگ اینه که مهم باشی! حتی برای یک نفر

مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی

کوچک باش و عاشق.. که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را

بگذارعشق خاصیت تو باشد
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن

فرقى نمی کند گودال آب کوچکى باشى یا دریاى بیکران...

زلال که باشى، آسمان در تو پیداست
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست...در حق ما هر چه گویند جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست...در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهم راند...عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش...زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است...کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمی داند حساب...کاندر این طغرا نشان حسبه لله نیست
هر که خواهد گو بیا وهر چه خواهد گو بگو....کبر وناز وحاجب ودربان بدین درگاه نیست
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود...خودفروشان رابه کوی می فروشان راه نیست
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست...ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است...ورنه لطف شیخ وزاهد که گاه هست وگاه نیست
حافظ ار برصدر ننشیند ز عالی مشربیست...عاشق دردی کش اندر بند مال وجاه نیست
..........................................................................................................................
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هوا تر است به رنگ هواي چشمانت

دوباره فال گرفتم براي چشمانت

اگر چه كوچك و تنگ است حجم اين دنيا

قبول كن كه بريزم به پاي چشمانت

بگو چه وقت دلم را ز ياد خواهي بر د

اگر چه خوانده ام از جاي جاي چشمانت

دلم مسافر تنهاي شهر شب بو هاست

كه مانده در عطش كوچه هاي چشمانت

تمام آينه ها نذر ياس لبخندت

جنون آبي در يا فداي چشمانت

چه مي شود تو صدايم كني به لهجه موج

به لحن نقره اي و بي صداي چشمانت

تو هيچ وقت پس از صبر من نمي آيي

در انتظار چه خاليست جاي چشمانت

به انتهاي جنونم رسيده ام اكنون

به انتهاي خود و ابتداي چشمانت

من و غروب و سكوت و شكستن و پاييز

تو و نيامدن و عشوه هاي چشمانت

خدا كند كه بداني چه قدر محتاج ست

نگاه خسته من به دعاي چشمانت...
 

banooyeariayi

عضو جدید
رَدِ بوســــــــــهـ را نـــَگیر ...

بـــِ نیمکتـــی پوسیـــــدهـ میرسی

کـــِ حافظــهـ اش را

در بـــاران از دستــــــ دادهـ استــ...!
 

banooyeariayi

عضو جدید
چقدر ســــــــــــرد استــــــــــ!

وقتــــــــــی...

می خواهمتـــــــــ و نیستــــــــــــــی

...

.

.

.

!


 

m.r119

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر چه بود گذشت

هر چه بود گذشت

این ی شعر زیبا از ایرج دهقان ملایری ا ...دلم نیومد براتون نذارمش :gol:

شکست عهد من و گفت :هرچه بود گذشت

به گریه گفتمش :آری ،ولی چه زود گذشت

بهار بود و تو بودی و عشق بود وامید

بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت

شبی به امر گرم خوش بود آن شب بود

که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت

چه خاطرات خوشی در دلم به جای گذاشت

شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت

گشود بس گره آن شب ز کار بسته ما

صبا چو از بر آن زلف مشکسود گذشت

غمین نباش و میندیش ازین سفر که تو را


اگرچه بر دل نازک قمی فزود گذشت ...


 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من که تسبیح نبودم ، تو مرا چرخاندی

مشت به مهره ی تنهایی من

پیچاندی

مهر دستان تو دنبال دعایی

می گشت

بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی

ذکرها گفتی و بر گفته ی خود

خندیدی...

از همین نغمه ی تاریک مرا ترساندی

بر لبت نام خدا بود ، خدا شاهد ماست...

بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی

دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت!

عادتت را به غلط چرخه ی ایمان خواندی

قلب صدپاره ی من مهره ی صددانه نبود

تو ولی گشتی و این گمشده

را لرزاندی...

جمع کن : رشته ی ایمان دلم پاره شده ست.

من که تسبیح نبودم ،

تو چرا چرخاندی ؟


_________________
 

sahar tala

عضو جدید
در خواب ناز بودم شبي ديدم كسي در ميزند
در را گشودم روي او ديدم غم است در ميزند
اي دوستان بي وفا از غم بياموزيد وفا
غم با همه بيگانگي هر شب به من سر ميزند
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک خرس مخملی خریده ام

برای دختری که ندارم ...

یک عینک برای پدری


که چشمهایش دیگر نمی بیند ...


و حالا می رَوَم برای او که نیست ،


گل نسرین بچینم ...


شاد یا غمگین ،


زندگی ، زندگیست ...


و اگر فردا


برای شکار پلنگ به دریا رفتم، تعجّب نکنید!...



رسول يونان

 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
وقتی کلبه کوچکی ساختیم

که پنجره هایش

به باغچه های محبت باز می شود

تو بیکران مطلق را ماوا ساختی

و من اینجا

دفتر خاطراتمان را ماوای اشک هایم


ای آرام جان!

این کوچک ناتوان را
در آغوش پهناورت بپذیر
به دنبال تو
تا کدامین ایستگاه مهربانی بیایم؟
کجا پی تو بگردم؟
به پاهای خسته ام نگاه کن!
که
نرمی جای پایت را آرزو دارند
و دستان تشنه ام
آرام دستانت را
وقتی دل ِ تنگم تنهایی را در آغوش می گیرد
نوازش مهربانی هایت را حس می کنم
تو در کنار منی
آرام،صبور
کاش چشمانم همیشه بسته می ماند
کاش آنها را باز نمی کردم
که ببینم جای خالی تو را
تو در دورترین افقهای سرنوشت ایستاده ای
با وقار،پر غرور
و من
قوی ترین بالهای اشتیاق را قرض می گیرم
و شمشیر به دست
به جنگ فاصله ها می آیم.
یادت هست که چه آسان آن را کشتیم!
قهقه های پیروزیمان عرش را می شکافت
اما امروز...
من تنهایم
و دشمنانمان،رویین تن
که نمی دانند
همه هستی مرا به گروگان گرفته اند
چرا ساکتی ای بیکران؟
نمی دانم ناله هایم را
می شنوی
می دانم من هم باید ساکت بمانم
که صدای سرنوشت را بشنوم
و بدانم آنچه که امروز
ذهن کوچکم قادر به پذیرفتنش نیست
فردای را می سازد که ثمره اش
لبخندهاییست بر لبان همه
و تنها قادر متعال است
که می داند خیر ما در چیست!
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مگر نسيم سحــر بوي زلف يار من است كـــه راحـت دل رنجـــور بيقــرار من است

به خواب درنرود چشم بخت من همه عمر گرش به خواب نبينــم كه در كنــار من است

اگـر معــاينه بينــم كــه قصد جــــان دارد به جان مضايقه با دوستان نه كار من است

حقيقت آن كه نه درخور اوست جان عزيز وليــك در خـور امكــان و اقتــــدار من است

نه اختيـــار من است اين معــاملت ليـــکن رضاي دوست مقــــدم بر اختــــيار من است

اگــر هزار غـــم است از جـفاي او بر دل هنوز بنــــــــدة اويم كه غمگســـار من است

درون خـــلوت مـــــــا غيـــر درنميگنجـــد برو كه هركه نه يار من است بار من است

به لاله زار و گلستــان نمـــي رود دل من که ياد دوست گلستــــان و لالهزار من است

ستمگــــــرا دل سعــدي بسوخت در طلبت دلت نسـوخت كه مسكين اميــدوار من است

و گــــر مــراد تو اين است بيمـــرادي من تفـــاوتي نكنــد چون مـــراد يـــــار من است

کلام از سعدی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه هر جا که بودم از تو آروم میگرفتم
اگه هم صدام سکوت بود با سکوت از تو میگفتم
همیشه هر جا که رفتم آخر جاده تو بودی
اونکه با دل خستگی هاش دل به من داده تو بودی
تو که بودی بهترین بود بودنت بهشت ترین بود
تو نبودی می بریدم به جهنم میرسیدم
حالا هرجایی که هستی پیش هر کی که نشستی
خوب بدون که توی قلبم ضربان بودن هستی
همیشه هر جا که هستم اگه بی جون اگه خستم پر غرور یا که شکستم
تن به بیگانه نمی دم با تموم نا امیدی دل به دستای تو بستم
می نویسم تا بدونی واسه تو ای آسمونی
پشت ابرا هم که باشی واسه من رنگین کمونی
از همیشه تا نهایت به تو مدیونم و دستات
نفسم رو از تو دارم تو و گرمای نفسهات
تو که باشی میشه پر زد میشه به کودکی سر زد
میشه حتی توی رویا خونه ی خدا رو در زد
میشه بود و بهترین بود با تو آواره ترین بود
تو زمین باشی بهشتم آرزوشه کاش زمین بود
تو که باشی میشه بودش پای عشق و تارو پودش
میشه قصه رو شروع کرد یکی بود یکی نبودش
قصه ی خوش رنگ چشمات تا همیشه موندگاره
شب میاد به عکس ماهت چشماتم ماهو میاره

 

mehravehoath

عضو جدید
کاش می شد لحظه ای پرواز کرد.....حرف های تازه را اغاز کرد
کاش می شد خالی از تشویش بود...برگ سبزی تحفه ی درویش بود
کاش تا دل می گرفت و می شکست.....عشق می امد کنارش می نشست
کاش با هر دل دلی پیوند داشت......هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاشکی لبخندها پایان نداشت....سفره ها تشویش اب ونان نداشت
کاش می شد ناز را دزدید و برد.....بوسه را با غنچه هایش چید و برد
کاش دیواری میان ما نبود.........بلکه می شد ان طرف تر را سرود
کاش من هم یک قناری می شدم ......در تب اواز جاری می شدم
بال در بال کبوتر می زدم.......ان طرف ها کمی سر می زدم
با پرستو ها غزل خوان می شدم......پشت هر اواز پنهان می شدم
کاش هم رنگ تبسم می شدم......در میان خنده ها گم می شدم
آی مردم..من غریبستانی ام.......امتداد لحظه ای بارانی ام
شهر من ان سو تر از پرواز هاست......در حریم ابی افسانه هاست
شهر من بوی تغزل میدهد........هرکه می اید به او گل میدهد
دشت های سبز وسعت های ناب......نسترن ،نسرین ،شقایق،افتاب
باز این اطراف حالم را گرفت.......لحظه ی پرواز بالم را گرفت
می روم ان سو تو را پیدا کنم........در دل ایینه جایی وا کنم
 

فرزانه رفیعی

عضو جدید
دلم گرفته
دلم میسوزد برای ناله های جانسوز خاموش لبان خویش
بوی لجن نامردی مشامم را می آزارد درین قصر رفاقت
تا کمر فرو رفتم در منجلاب معرفت
لبخند تلخم انجماد تمامی احساساتم را نشانه رفته است
دستان سردم دیگر گرمای عشق واقعی را نمیابد
هرچه هست یا آتش هوس است یا شعله ای از جهنم
دلم گرفته
از سرهایی که به وقت نیاز بر شانه خود جای دادم
و تکیه گاهشان شدم به وقت خستگی و
عصایشان شدم به گاه افتادگی
و درمانشان شدم به وقت درماندگی
سکوت شد فریادم تا شنیده شوند
پاک شدم تا آنان دیده شوند
رود شدم تا پاک شوند و پاکیزه
ابر شدم و باریدم تا سبک شوند و سفید و بی بار درد
و آنان چه شدند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بوق برای سر دادن گناهانم
نمک برای زخمهایم
استخوان تو گلویم
پتک برای کوبیدننداشته هایم بر سر
آتش برای از بین بردن کشته هایم
و کاش همین بود .....
که اگر همین بود باز دوستشان داشتم در نهایت ناباوریت و رفیق می خواندمشان
و دشنه شدند در پشتم
خدایا چه به ناممشان؟
خدایا روز عشق است
ومن کدامین را دارم
روز خنده است ولی من به چه بخندم با هزاران درد
با که بخندم به هزاران نامردی؟
خدایا دلم گرفته
روز عشق است دلم گرفته
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
فانوس تنهایی بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم ادبیات 28440

Similar threads

بالا