در نظر بازی ما بیخبران حیرانند...............من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
مخمور جام عشقم ساقی بده شرابیدانم سر آرد غصه را رنگین بر آرد قصه را
این آه خون افشان که من هر صبح و شامی میزنم
کاش معشوقه ز عاشق طلب جان می کردیکی آتشی برشده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک
رهرو آن نیست که گه تند وگهی خسته رودقیاس عقل تا آنجاست بر کار
که صانع را دلیل آید پدیدار
دوش در حلقه ما صحبت گیسوی تو بوددوش بی روی تو آتش به سرم بر میشد
و آبی از دیده میآمد که زمین تر میشد
تا کی به تمنای وصال تو یگانهدر این محرابگه معبودشان کیست
وزین آمد شدن مقصودشان چیست
تیر روانه می رود سوی نشانه می رودمرا بر سر گردون رهبری نیست
جز آن کاین نقش دانم سرسری نیست
ممنون از دقتتون.سلام!!!
کارتون خیلی خیلی جالبه اما حیفه من دیر متوجه شدم ...
پس مزاحم مشاعره ی گرمتون نمیشم ...
.
.
.
حق نگهدارتون ...
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست ........................... تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |