نوشته های ماندگار

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
قرن‌ها است که زنان به مثابه آیینهٔ درشت‌نمای، این امکان را برای مردان فراهم آورده‌اند تا خود را دوبرابر بزرگتر از آن‌چه هستند، ببینند.

ویرجینیا وولف‌/ اتاقی برای خود
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
"حال" را می شود با درد گذراند ، اما تصورِ درد آلود بودنِ آینده و دوام بدون دگرگونی "حال"، انسان را از پا درمی آورد...
بهشت ، وعده کاملی نیست...

"ابن مشغله - نادر ابراهیمی"
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسرو شکیبایی (خانه ی سبز) :
چه معنی داره تو این دنیا کسی با کسی قهر باشه !
چه مع...نی داره تو این دنیا کسی تنها باشه !
چه معنی داره تو این دنیا آدم ها یک روز بیان و یک روز برن !
چه معنی داره تو این دنیا دل بعضی ها اینقدر تنگ باشه !
اصلا چه معنی داره تو این دنیا دل بعضی ها از سنگ باشه
!
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی جنگ شد داشتیم تو مزرعه مون کار میکردیم با تراکتور ... وقتی جنگ تمام شد برگشتیم سر همون مزرعه ولی بی تراکتور

(آژانس شیشه ای – ابراهیم حاتمی کیا)
 

DDDIQ

مدیر ارشد
وقتی دروغ و حـقیقت با هم راه می رفتند، به چشمه ای رسیدند . دروغ به حقیقت گفت: " لباس خود را در آوریم و در این چشمه آب تنی کنیم ." حقیقت ساده دل چنین کرد، در آن لحظه که در آب بود، دروغ، لباس حقیقت را از کنار چشمه برداشت و پوشید و به راه افتاد .
حقیقت، پس از آب تنی ناچار شد برهنه به راه افتد؛ از آن روز ما حقیقت را برهنه می بینیم ، اما بسا اوقات دروغ را هم ملاقات می کنیم که متاسفانه لباس حقیقت پوشیده است؛ و طبعاً حقانیّت خود را در نظر ما به تلبیس ثابت می کند.!



از پاریز تا پاریس
دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو می دونی گردان بره خط،گروهان برگرده یعنی چی؟
تو می دونی گروهان بره خط دسته برگرده یعنی چی؟
تو می دونی دسته بره خط نفر برگرده یعنی چی؟


(ديالوگ پرويز پرستويي - آژانس شيشه اي- ابراهيم حاتمي كيا )
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
به یاد ...

به یاد ...

توی اون حباب شیشه ای برفی روی میز تحریر بابام، یه پنگوئن بود که یه شال گردن راه راه سفید و قرمز دور گردنش بود.
وقتی من کوچیک بودم بابام منو بغل می کرد و اون حباب شیشه ای رو تو دستش می گرفت.
وارونه نگه می داشت تا تمام برف ها بالای اون جمع می شد، بعد خیلی سریع حبابو برمیگردوند.
هر دومون به برف هایی نگاه می کردیم که آروم آروم دور و بر اون پنگوئن می بارید.
پیش خودم فکر می کردم اون پنگوئن چقدر اونجا تنهاس،و به خاطرش ناراحت بودم.
وقتی به بابام گفتم، گفت:
" سوزی، ناراحت نباش؛ اون زندگی خیلی خوبی داره.
تو یه دنیای خوب و عالی حبس شده."


استخوان های دوست داشتنی / نوشته ی الیس سیبولد
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
«هیچ‌وقت نمی‌توانی چیزی را که قرار است از دست بدهی، نگه داری. فهمیدی؟
تو فقط قادر هستی چیزی را که داری، قبل از آن‌که از دستت برود، عاشقانه دوست داشته باشی.»


به خاطر وین دیکسی/ نوشته ی کیت دی کاملو
Kate Dicamillo / Because Of Winn Dixie
 

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
مینا : من صبح که از خواب پا میشم
دلم می خواد کسی نباشه باهام حرف بزنه
می خوام از خونه که بیرون می رم،
کسی منتظرم نباشه که برگردم.
دل کسی برام تنگ نشه،
کسی منو نخواد ...
می خوام تنها باشم!
--
ترانه علیدوستی
کنعان
 
آخرین ویرایش:

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه هر روز میمیرن فرانکی و میدونی آخرین چیزی که میگن چیه !؟
"هیچوقت به اون چیزی که میخواستم نرسیدم"

دختر میلیون دلاری؛ ساخته کلینت ایستوود
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
"همیشه از جایی آغاز می شود که انتظارش را نداری . یک مرتبه به خودت می آیی و می بینی وسط خاطره ای افتاده ای که تمام روزهای گذشته خواسته ای فراموشش کنی . هر چه با خودت تکرار کنی که همه چیز تمام شده و دلیلی برای یادآوردنش وجود ندارد ، باز یک روز با بهانه ای حتی کوچک ، خودش را از گوشه ی ذهنت بیرون می کشد و هجوم می اورد به گذر دقیقه های آن روزت."

مرگ بازی/ پدرام رضایی زاده/ نشر چشمه


 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
روحانی: این خارجی ها هم عقلشون خوب کار میکنه .
دکتر: حیف که جاشون تو جهنمه .
روحانی : نه این جور نیست هر چیزی دو رو داره یه رو اون چیزیه که ما میبینیم اصل اون چیزیه که تو دل ادم ها میگذره مثلا همین کویر ظاهرش یه چیزه باطنش یه چیز دیگه شما بهشتش رو ببین ...
خیلی دور خیلی نزدیک--رضا میر کریمی
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
چيزي كه آدم دوست داره يادش بمونه فراموش مي كنه و چيزي كه دوست داره فراموش كنه يادش مي مونه .
کتاب جاده

نوشته كورمك مك كارتي
ترجمه:حسين نوش آذر
 

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
من يه همسر داشتم، زيبا بود. قمار بازي ميکرد و يه عالمه بدهي بالا آورده بود.
طلبکارا صورتشو خط خطي کردن و ما پولي براي جراحيش نداشتيم،
ميخواستم بدونه که زخماش برام اهميتي نداره، براي همين يه تيغ گذاشتم تو دهنم و اين کارو کردم،
ميدوني بعدش چي شد...؟
نتونست اينجوري منو ببينه و ترکم کرد.
حالا هميشه ميخندم!


 
آخرین ویرایش:

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
... حقيقت، چيزی نيست كه درباره آن انديشه شود، حقيقت را بايد مشاهده كرد. چشم‌های معمولی، توان ديدن حقيقت را ندارد. چشمانی تازه بايد گشود. برخيز و پرنده‌ها را در آسمان صاف و آفتابی زندگيت رها كن. برخيز و ساز زندگيت را كوك كن. برخيز و نغمه‌خوان شو. برخيز و زندگی كن...!

پرنده میمیرد، پرواز می ماند / مسيحا برزگر
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
... بعضـــــــــــــــی از حـــــــــــــــرف ها ته گـــــــــــــــلو را مي خاراند و تنها راه خلاصی از دست شان به زبان آوردنشان است...!

تارك دنيا مورد نياز است / ده داستان تاسف بار / ميك جكسون / مترجم: گلاره اسدی
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ويلی: تو اينجا چكار مي كنی؟
چارلی: خوابم نمي برد. قلبم داشت آتش مي گرفت
ويلی: خوب، معلومه غذا خوردن بلد نيستی! بايد يه چيزی راجع به ويتامين و اين حرفها ياد بگيری.
چارلی: اون ويتامين ها چه فايده ای داره؟
ويلی: اونا استخوناتو درس می كنن.
... چارلی: آره، اما قلب آدم كه استخون نيست...!

مرگ فروشنده / آرتور ميلر /
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
... مردم به طور کلی ترجیح میدهند بمیرند تا عفو کنند. تا این اندازه سخت است. اگر خداوند به زبان ساده میگفت: من به تو حق انتخاب میدهم، ببخشای یا بمیر! خیلی از مردم میرفتند تا تابوتهایشان را سفارش دهند...!

... وقتی جسم آدم دچار تکانه و فروریختگی شده است، تنها چیزی که دلش میخواهد این است که بخوابد و در رویا فرو رود...!

زندگی اسرار آمیز زنبورها / سومانک کید / مترجم: صدیقه ابراهیمی
 
آخرین ویرایش:

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
... زن چیست؟ اولین و آسان‌ترین پاسخ آن است که زن موجودی است که "مــــــــــــــــرد" نیست؛ و البته با این پاسخ، تمام سختی‌ها و دشواری‌های زنان آغاز می‌شود...!

چند کلمه از مادر شوهر ( امثال و حکم مربوط به زنان در زبان فارسی ) / بنفشه حجازی
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]

چیزهایی هست که هر چه هم که نخواهی شان ببینی باز می آیند ،
[/h][h=6]باز سنگین و بی رحم می آیند و خود را روی تو می افکنند و گرد تو را می گیرند
[/h][h=6] و توی چشم و جانت می روند و همه وجودت را پر می کنند و آن را می ربایند
[/h][h=6] که دیگر تو نمی مانی ، که دیگر تو نمانده ای که آن ها را بخواهی یا نخواهی .
[/h][h=6]آن ها تو را از خودت بیرون رانده اند و جایت را گرفته اند و خود تو شده اند .
[/h][h=6]دیگر تو نیستی که درد را حس کنی
[/h][h=6]
تو خود درد شده ای...!

...خوش باش که از نسلی هستی که حوادث بسیار می بیند و
[/h][h=6]کارهای بسیار می کند و مثل سنگریزه های میان راه نیست که عادی باشد
[/h][h=6] بلکه تکه سنگ بزرگی است که نشانه خم راه است و تو غنیمت بزرگی برده ای
[/h][h=6]که از این نسل هستی اگر چه نسل آسوده ای نیست و کارش دشوار است...!

آذر، ماه آخر پاییز / ابراهیم گلستان
[/h][h=6]

[/h][h=6]

[/h]
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
درست است، تنها زندگی‌کردن انتخاب خودش بود، ولی نه تا این اندازه تنها. بدترین جنبه‌ی تنهایی این است که مجبوری تحملش کنی یا تحمل می‌کنی، یا غرق می‌شوی. باید سخت تلاش کنی تا ذهن گرسنه‌ات را از نگاه به گذشته باز داری تا نابود نشوی...!
یکی مثل همه/ فیلیپ راث
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا وقتیکه مردم گریزگاه قلمرو قصه های جن و پری را در برابر دارند، سرشار از نجابت، شفقت و شعرند، اما دریغ که در قلمرو زندگی روزمره ی خود به احتمال زیاد آکنده از احتیاط، بی اعتمادی، و سوءظن اند.

شوخی/ میلان کوندرا
فروغ پوریاوری
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
...آنچه انســـــــــــــــان ها را از پـــــــــــــــا در می آورد، رنـــــــــــــــج ها و سرنوشت نامطلوبشان نیـــــــــــــــست بلکه بی معنا شدن زندگی است که مصیبت بارتر است. و معنا تنها در لذت و شادمانی و خوشی نیست، بلکه در رنج و مرگ هم می توان معنایی یافت...!
...رهایی بشر از راه عشق و در عشق است. پی بردم که چگونه بشری که دیگر همه چیزش را در این جهان از دست داده، هنوز می‌تواند به خوشبختی و عشق بیاندیشد، ولو برای لحظه‌ای کوتاه به معشوقش می‌اندیشد. بشر در شرایطی که خلا کامل را تجربه می‌کند، و نمی‌تواند نیازهای درونی‌اش را به شکل عمل مثبتی ابراز نماید تنها کاری که از او بر می‌آید این است که در حالی که رنج‌هایش را به شیوه‌ای راستین و شرافتمندانه تحمل می‌کند، می‌تواند از راه اندیشیدن به معشوق و تجسم خاطرات عاشقانه‌ای که از معشوقش دارد خود را خشنود گرداند...!

انسان در جستجوی معنی / ویکتور فرانکل
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
« او شگفت زده بود چطور مردم می توانند آنقدر خودخواهانه، به رنج او بی اعتنا باشند و جهان علی رغم قلب شکسته او، چطور می توانست به راه خود برود. »

« مارگارت میچل _ برباد رفته »
 

raha

مدیر بازنشسته
... به خودم گفتم نمی توانی از یک امر بیکران با گریختن به یک امر بیکران دیگر فرار کنی؛ نمی توانی از یک مکاشفۀ این همان با پناه گرفتن در وهم فریبندۀ تکثر فرار کنی.

آونگ فوکو / امبرتو اکو
 

Similar threads

بالا