کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

کیمیا جونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفت تا صد سالگی دلتنگیهایت مال من

حالا او دیگر اینجا نیست

و نمیداند من هر روز صد بار دلتنگش میشوم




 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته یک سینه غزق مستی دارد هوای باران از این خراب رسوا امشب دلم گرفته امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته خون دل شکسته بر دیدگان تشنه باید شود هویدا امشب دلم گرفته ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است فردا به چشم اما امشب دلم گرفته



 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای خدای مهربون دلم گرفته.... با تو شعرام همگی رنگ بهاره
با تو هیچ چیزی دلم کم نمی ییاره
وقتی نیستی همه چیم تیره و تار
کاش ببخشی تو خطاهامو دوباره
ای خدای مهربون دلم گرفته
از این ابر نیمه جون دلم گرفته
از زمین و آسمون دلم گرفته
آخه اشکامو ببین دلم گرفته
تو خطاهامو نبین دلم گرفته
تو ببخش فقط همین دلم گرفته
توی لحظه های من شیرین ترینی
واسه عشق و عاشقی تو بهترین
کاش همیشه محرم عشق تو باشم
تو بزرگی اولین و آخرینی....


 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم گرفته است


دلم گرفته است

به ایوان می روم وانگشتانم را

بر پوست کشیده ی شب می کشم

چراغ های رابطه تاریکند

چراغ های رابطه تاریکند

کسی مرابه آفتاب معرفی نخواهدکرد

کسی مرابه مهمانی گنجشکهانخواهدبرد

پرواز را بخاطر بسپار

پرنده مُردنی ست.
 

Atila.angel

عضو جدید
اگر نمیتوانی درخت باشی ، بوته باشاگر نمیتوانی بوته ای باشی ،علف کوچکی باشو چشم انداز کنار شاهراهی را شادمانه تر کناگر نمیتوانی نهنگ باشی ،فقط یک ماهی کوچک باشولی بازیگوش ترین ماهی دریاچههمه ما را ناخدا که نمیکنند ، ملوان هم میتوان بوددر این دنیا برای همه ما کاری هست کارهای بزرگ و کارهای کمی کوچکترو آنچه وظیفه ماست چندان دور از دسترس نیستاگر نمیتوانی شاهراه باشی ، کوره راه باشاگر نمیتوانی خورشید باشی ، ستاره باشبا بردن و باختن اندازه ات نمیگیرند هر آنچه که هستی بهترینش باش!
 

Atila.angel

عضو جدید
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی
و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری
 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم گرفته !
دلم شکسته !
خیلی بد شکسته !
خوب می دونم که چمه !
دلم می خواد یکم گریه کنم !
تا راحت شم ! بلکه یکم سبک شم !
گاهی وقتا از ته دل آرزو می کنم که کاش یه خواهر داشتم !
شاید اون طوری الان ، تو این لحظه ، کمتر احساس تنهایی می کردم !
 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم گرفته از تکرار

از روزهایی که

بی هیچ شب شدند

و شب هایی که

در کوچه پس کو چه های صبح

سر به خاک ساییدند

دلم گرفته از ازدحام غریبه ها

از او که نمی شنود

از او که لهجه ی شیرین نگاه را

هرگز نفهمید و رفت

دلم گرفته

نه از نبودن او

که از ماندن خود

من از سایه ی بی قرار خودم خسته ام


 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=4]نمی‌دانم چه می‌خواهم خدایا
به دنبال چه می‌گردم شب و روز
چه می‌جوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پر سوز
ز جمع آشنایان میگریزم
به کنجی می‌خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگی‌ها
به بیمار دل خود می‌دهم گوش
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه‌ای بد نام گفتند
دل من ای دل دیوانه من
که می‌سوزی از این بیگانگی‌ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را بس کن این دیوانگی‌ها …
[/h]
 

کیمیا جونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را، نشنوی

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،

می خواهم بدانم،

دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی

تا برای خوشبخت
ی خودت دعا کنی؟



 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

امروز پاییز بود

مثل دیروز

مثل دیروز دیروز...
ولی امروز به جای برگ ها باران حرف برای گفتن داشت...
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=4]دلم برای كسی تنگ است
كه آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ می آورد
و گیسوان بلندش را به بادها می داد
و دستهای سپیدش را به آب می بخشید
دلم برای كسی تنگ است …
[/h]
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=4]حال که رسوا شده‌ام می‌روی
واله و شیدا شده‌ام می‌روی
[/h] [h=4]حال که غیر از تو ندارم کسی
وین همه تنها شده‌ام می‌روی
[/h] [h=4]حال که چون پیکر سوزان شمع
شعله سراپا شده‌ام می‌روی
[/h] [h=4]حال که همراه خراباتیان
همدم صهبا شده‌ام می‌روی
[/h] [h=4]حال که در وادی عشق و جنون
وامق عذرا شده‌ام می‌روی
[/h] [h=4]حال که در بحر تماشای تو
غرق تمنا شده‌ام می‌روی
[/h] [h=4]اینهمه رسوا تو مرا خواستی
حال که رسوا شده‌ام میروی؟
[/h]
 

arnak

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک چشم من از غم دلدار گریست
چشم دگرم حسود بود و نگریست
چون روز وصال آمد او را بستم
گفتم نگریستی نباید نگریست
 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم گرفته....


دلم گرفت از آسمون هم از زمین هم از زمون
تو زندگیم چقد غمه دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی تلخه بهت هر چی بگم
امشب از اون شباست که من دوباره دیوونه بشم
امشب از اون شباست که من دلم می خواد داد بزنم
از این همه در به دری به لب رسیده جون من
* به داد من نمی رسه خدای آسمون من*
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر
آشیان در شکن طره شمشاد نکرد
شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار
زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد
کلک مشاطه صُنعش نکشد نقش مراد
هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد
مطربا! پرده بگردان و بزن راه عِراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد
 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=courier new, courier, mono]دلتنگت هستم...
و این خط غریب...
و این چشمان خسته...
و این دستهای مهربان...
عجیب بیقراری میکند...
عجیب دلتنگت هستم و می دانم که اگر لبخند بر لبهای تو بدرخشد...
قدمهایم پرواز می آموزند...
و دلتنگ تر میشوم...
از این انتظار فرسود کننده
که
تنها مانده ام و غریبانه
خاطره مکررمان را دوره میکنم ...و به یاد می آورم که...
شیرینی بودنت را نباید فراموش کنم.
از تو چه پنهان خوب من
من جز تو همه چیز را فراموش کردم..[/FONT]
 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]یه مترسک شکسته
٫[FONT=&quot]عمری لباش و بسته[/FONT]
[FONT=&quot]شده همدست کلاغها [/FONT]٫[FONT=&quot]شاهد غارت باغها[/FONT]
[FONT=&quot]می بینه اما نمی خواد ٫[/FONT][FONT=&quot]کلاغها تنهاش بذارن[/FONT]
[FONT=&quot]ببرن هر چی که می خوان [/FONT]٫[FONT=&quot]هر کی رو می خوان بیارن[/FONT]
[FONT=&quot]اخه تو امید باغی[/FONT] ٫[FONT=&quot]نه مترسک شکسته[/FONT]
[FONT=&quot]آخ مگه ندیدی وحشت رو تن گلها نشسته[/FONT] [FONT=&quot]تو یه رخت باغبونی [/FONT]٫[FONT=&quot]تو چرا نامهربونی[/FONT]
[FONT=&quot]واسه دلخوشی گلها تو از انتظار می خونی[/FONT]
[FONT=&quot]انتظار و چشم به راهی عادت چشمای خسته[/FONT]
[FONT=&quot]دلخوشی های خیالی بغض گلهای شکسته[/FONT]



[/FONT]
 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آره ، دلم برات تنگ شده
یه جورایی ، بد عادت شده
دنیا به این بزرگی،
به چشم من عزیز
م
یک قفس تنگ شده


نگو دیگه دلت با من نیست
حال و روزت مثل من نیست
هر دو مثل دوتا شمع
می سوزیم ، حالیمون نیست

چه روز گاری داشتیم
رازو نیاز ها داشتیم
شروع شد این همه عشق
خاطره های تلخ جا گذاشتی
م

حالا نشستیم کنج خونه
اشک می ریزیم، دونه دونه
خیال کردیم نمیشه
یه روز بشیم دیووونه

تا بود ، این بود همیشه
سنگ می زدیم به شیشه
دیدی که درست میشه
دلم برات تنگ میشه

 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


دلم گرفته از این روزگار دلتنگی

گرفته اند دلم را به کار دلتنگی
دلم دوباره در انبوه خستگی ها ماند
گرفت آیینه ام را غبار دلتنگی

شکست پشت من از داغ بی تو بودن ها
به روی شانه دل ماند بار دلتنگی

درون هاله ای از اشک مانده سر گردان
نگاه خسته من در مدار دلتنگی
از آن زمان که تو از پیش ما سفر کردی
نشسته ایم من و دل کنار دلتنگی
دگر پرنده احساس من نمی خواند
مگر سرود غم از شاخسار دلتنگی

 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز هم دلتنگی ...
باز هم زمزمه هایی از جنس بغض و تنهایی...
باز هم پنجره باز و انتظار و نیامدنت....!
اگر بدانم که می آیی تمام بغض های کهنه را فروکش می کنم...
اگر بدانم که می آیی تمام پنجره های عالم را به انتظار می نشینم...
اگر بدانم که می آیی دیگر تنهاییم را با عروسک هایم پر نمی کنم....
تمام عروسک هایم را در صندوقچه قدیمی می گذارم
تا بهانه ای برای نیامدنت نباشد!!!
تو فقط بیا....
بگو که می آیی ...
سالهاست گوشهایم در انتظار شنیدن نجوایی آشناست!!!
بگو که می آیی



 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز باران ، بی طراوت ، کو ترانه؟! سوگواری ست ،رنگ غصه ، خیسی غم ،
می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم . یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ، بوسه
می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش.
می دویدم، می دویدم ، توی جنگل های پوچی ، زیر باران مدیحه ، رو به خورشید ترانه ،
رو به سوی شادکامی .
می دویدم ، می دویدم ، هر چه دیدم غم فزا بود ، غصه ها و گریه ها بود ،
بانگ شادی پس کجا بود؟
این که می بارد به دنیا ، نیست باران ، نیست باران ، گریه ی پروردگار است،
اشک می ریزد برایم.
می پریدم از سر غم ، می دویدم مثل مجنون ، با دو پایی مانده بر ره
از کنار برکه ی خون.
باز باران ، بی کبوتر ، بوف شومی سایه گستر ، باز جادو ، باز وحشت ،
بی ترانه ، بی حقیقت ، کو ترانه؟! کو حقیقت؟!
هر چه دیدم زیر باران ، از عبث پر بود و از غم ، لیک فهمیدم که شادی
مرده او دیگر به دلها ، مرده در این سوگواری...
 

sama jooon

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه وقتایی اونقدر دلم ميگيره كه دلم ميخواد سر بذلرم رو شونه هاي يكي و با خيال راحت اشك بريزم.دلم ميخواديكي كنارم بشينه و تا صبح برام حرف بزنه. دلم ميخواد يكي بياد و بگه كه هنوزم تو اين دنيا چيزاي قشنگي وجود داره بگه كه اينجا آخر قصه نيست بگه كه هنوزم عاشقي نمرده!!! اگه اين حرفا رويا نيست نميخوام از اين روياي قشنگ بيدار شم نه! نميخوام دوباره چشمم به دلاي سنگي و سياه آدم بيفته اگه قراره يك روز بدون عشق زندگي كنم ميخوام كه اون روز زنده نباشم چون زندگي برام يه مرگ تدريجيه...
 

sama jooon

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم تنگه

من نه پیرم و نه جوانم ، من نه پیدا و نه نهانممن نه گوشم و نه زبانم ، من نه اینم و نه آنممن نه از عالم هستی ، نه ز اوج و نه ز پستینه به هوشم و نه به مستی ، چشم هوشیار جهانممن نه از مردم خاکم ، نه پلیدم و نه پاکممن نه غیرم و نه خویشم ، نه به خوابم و نه پریشم بال سویش چو کشیدم ، سنگ زد من نپریدمدرد بامش بخریدم ، داغ پرواز به جانمتا صدایش به شنیدم ، قفل او گشت کلیدمغیر از او هیچ ندیدم ، هم خود و هم همگانممن ...



به سراغ من اگر می آیید ، نرم و آهسته بیایید ، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من





 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا