تا حالا از دنیا چی یاد گرفتی؟

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد گرفتم که نعمتهای این دنیا تا وقتی بهشون نرسیدی جذاب و دلربا هستند به محض اینکه بهشون میرسی از چشمت می افتند پس نباید زیاد جوش بزنی و غصه بخوری.
به قول مولا
بگذارید وبگذرید ببینید و دل نبندید که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت
...
 

neilabak_ma

عضو جدید
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود.

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود.

[FONT=&quot]امروز دلم برای خودم خیلی تنگ شد ،برای خود سال های دورم ...سالهای دوره راهنمایی ...نه... اول دبیرستان.سالهایی که شادیهای زندگیم زیاد و کوچیک بودند ولی یه ویژگی داشتند که به خیلی چیزا میرزیدن ..پاک بودن .اون شادی های کوچیک از حماقت و سادگی نبودند ،از نشاط اول جوونی بودند .از شروع دورانی که بچگی رو رد کردی ...دوران مسخره بلوغ رو هم رد کردی ..به یه نشاط وصف نشدنی میرسی .خیلی از مسائل برات عادی شدند .خیلی از مسائل برات بی اهمیت شدند ولی درعوض یه دنیای پر از طنز رو داری یه دنیایی که توش بیخیالی ،راحتی ،بی دغدغه ای ..هنوز به دوران پرالتهاب کنکور نرسیدی که بهترین کتابات شده باشن دیفرانسیل و گسسته و تحلیلی.هنوز...[/FONT]
[FONT=&quot] از همه ی اینا گذشته دلم بیشتر برای اون زمان تنگ میشه ،چون هنوز بهترین فیلمهای تاریخ سینما رو ندیدم ،هنوز1001 کتابی که باید قبل از مرگ بخونیم رو نخوندم ،هنوز بهترین آهنگای فلان خواننده رو گوش ندادم ،...هنوز لذت دیدن فیلم رو ،لذت خوندن کتاب تا نصف شب رو نفهمیدم ،هنوز معنی فیلم برداری خوب توی فیلم رو نمیفهمم ،هنوز نمیدونم اسکار چیه و اصلا دادنش به یه فیلم چه معنی میتونه داشته باشه...شاید بچه های دبیرستانی حالا یه همچین آدمی رو امل و عقب افتاده فرض کنن،ولی من اون آدم عقب افتاده رو بیشتر دوست داشتم ...کسی که موقع خواب با مجله سلام بچه ها به خواب میرفت،هیچ وقتم تا نصف شب برای خوندن بهترین کتاب از نظر مجله تایمز و کوفت و زهر مار بیدار نمیموند...وقتی فیلمی رو میدید به اینکه این فیلم اسکار یا خرس طلایی یا هر حیوون دیگه ای که گرفته فکر نمیکرد ...به محتوای فیلم کار داشت...اگه صحنه ی ناجوری توش میدید اون فیلم از نظرش مردود بود و به این امید که 2 تا صحنه ی قشنگ توش ببینه مثل کرم پای فیلم نمیشست.وقتی یه آهنگ گوش میداد محتوای آهنگ رو فدای صدای قشنگ خواننده نمیکرد ...[/FONT]
[FONT=&quot]نمیدونم کی گذر از اون دوران شروع شد ولی اینو میدونم که اوجش توی دوران بی هدفی دانشجوئیم بود .دوره ای که همه ی کم کاری ها و بینظمی هام رو طبق طبع غرغروی دانشجوها گردن دانشگاه و استادا و پدر و مادر و همه و همه غیر از خودم مینداختم.هر کتابی رو خوندم ،خیلی از فیلمارو نگاه کردم ...بعد از یه مدتی چشم باز کردم دیدم ..دیگه من ،من چند سال پیش نیستم.چیزایی برام ارزش شده بود که توی فیلما ارزش بود،برای چیزایی دلم تنگ میشد که فلان کاراکتر کتاب دلش براش تنگ میشد.زیر لب به جای ..امشب در سر شوری دارم... شعرای فلان خواننده خارجی رو زمزمه میکردم...و همه ی اینا اتفاق افتاده بود بدون اینکه من بفهمم .[/FONT]
[FONT=&quot]آره،من دلم اون آدم چند سال پیش رو میخواد ،دلم میخواد فریاد بزنم لعنت به 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خوند ،لعنت به 100 فیلم برتر سینمای دنیا ولعنت به همه ی بهترین هایی که ذره ذره تو مغزم رخنه کرد و لعنت به همه ی ارزشهایی که کم کم جای همه ی ارزشای قشنگ زندگیم رو گرفتند...لعنت به همه ی کسایی که بدون بومی کردن فیلما و کتابا هر چی خارجیا گفتند رو توی مجلات و سایتاشون چاپ کردن...نه!...بازم شد حکایت دوران دانشجوییم....باید لعنت آخری رو اصلاح کنم... لعنت به خودم که هر چیزی رو راحت قبول کردم و هر کس هر هشداری بهم داد بهش پوزخند زدم و بهش یه نگاه عاقل اندر سفیهانه کردم که بابا تو زیادی همه چیزو جدی گرفتی ...[/FONT]
[FONT=&quot]ولی حقیقت اینه که من همه چیزو شوخی گرفتم...همه چیزو.نمیدونم چطوری میشه و چه قدر طول میکشه که پوست بندازم...و اینکه آیا اصلا میشه...؟[/FONT]

[FONT=&quot]و حالا میتونم بگم از دنیا یاد گرفتم که همه چیزو شوخی نگیرم.بی قید نباشم و تو زندگیم اصولی داشته باشم منظورم از اصول ژست نیست !اصوله !نمیدونم کسی حرفممومیفهمه یا نه؟نمیدونم.[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]
 

nobody!

عضو جدید
[FONT=&quot]امروز دلم برای خودم خیلی تنگ شد ،برای خود سال های دورم ...سالهای دوره راهنمایی ...نه... اول دبیرستان.سالهایی که شادیهای زندگیم زیاد و کوچیک بودند ولی یه ویژگی داشتند که به خیلی چیزا میرزیدن ..پاک بودن .اون شادی های کوچیک از حماقت و سادگی نبودند ،از نشاط اول جوونی بودند .از شروع دورانی که بچگی رو رد کردی ...دوران مسخره بلوغ رو هم رد کردی ..به یه نشاط وصف نشدنی میرسی .خیلی از مسائل برات عادی شدند .خیلی از مسائل برات بی اهمیت شدند ولی درعوض یه دنیای پر از طنز رو داری یه دنیایی که توش بیخیالی ،راحتی ،بی دغدغه ای ..هنوز به دوران پرالتهاب کنکور نرسیدی که بهترین کتابات شده باشن دیفرانسیل و گسسته و تحلیلی.هنوز...[/FONT]
[FONT=&quot]از همه ی اینا گذشته دلم بیشتر برای اون زمان تنگ میشه ،چون هنوز بهترین فیلمهای تاریخ سینما رو ندیدم ،هنوز1001 کتابی که باید قبل از مرگ بخونیم رو نخوندم ،هنوز بهترین آهنگای فلان خواننده رو گوش ندادم ،...هنوز لذت دیدن فیلم رو ،لذت خوندن کتاب تا نصف شب رو نفهمیدم ،هنوز معنی فیلم برداری خوب توی فیلم رو نمیفهمم ،هنوز نمیدونم اسکار چیه و اصلا دادنش به یه فیلم چه معنی میتونه داشته باشه...شاید بچه های دبیرستانی حالا یه همچین آدمی رو امل و عقب افتاده فرض کنن،ولی من اون آدم عقب افتاده رو بیشتر دوست داشتم ...کسی که موقع خواب با مجله سلام بچه ها به خواب میرفت،هیچ وقتم تا نصف شب برای خوندن بهترین کتاب از نظر مجله تایمز و کوفت و زهر مار بیدار نمیموند...وقتی فیلمی رو میدید به اینکه این فیلم اسکار یا خرس طلایی یا هر حیوون دیگه ای که گرفته فکر نمیکرد ...به محتوای فیلم کار داشت...اگه صحنه ی ناجوری توش میدید اون فیلم از نظرش مردود بود و به این امید که 2 تا صحنه ی قشنگ توش ببینه مثل کرم پای فیلم نمیشست.وقتی یه آهنگ گوش میداد محتوای آهنگ رو فدای صدای قشنگ خواننده نمیکرد ...[/FONT]
[FONT=&quot]نمیدونم کی گذر از اون دوران شروع شد ولی اینو میدونم که اوجش توی دوران بی هدفی دانشجوئیم بود .دوره ای که همه ی کم کاری ها و بینظمی هام رو طبق طبع غرغروی دانشجوها گردن دانشگاه و استادا و پدر و مادر و همه و همه غیر از خودم مینداختم.هر کتابی رو خوندم ،خیلی از فیلمارو نگاه کردم ...بعد از یه مدتی چشم باز کردم دیدم ..دیگه من ،من چند سال پیش نیستم.چیزایی برام ارزش شده بود که توی فیلما ارزش بود،برای چیزایی دلم تنگ میشد که فلان کاراکتر کتاب دلش براش تنگ میشد.زیر لب به جای ..امشب در سر شوری دارم... شعرای فلان خواننده خارجی رو زمزمه میکردم...و همه ی اینا اتفاق افتاده بود بدون اینکه من بفهمم .[/FONT]
[FONT=&quot]آره،من دلم اون آدم چند سال پیش رو میخواد ،دلم میخواد فریاد بزنم لعنت به 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خوند ،لعنت به 100 فیلم برتر سینمای دنیا ولعنت به همه ی بهترین هایی که ذره ذره تو مغزم رخنه کرد و لعنت به همه ی ارزشهایی که کم کم جای همه ی ارزشای قشنگ زندگیم رو گرفتند...لعنت به همه ی کسایی که بدون بومی کردن فیلما و کتابا هر چی خارجیا گفتند رو توی مجلات و سایتاشون چاپ کردن...نه!...بازم شد حکایت دوران دانشجوییم....باید لعنت آخری رو اصلاح کنم... لعنت به خودم که هر چیزی رو راحت قبول کردم و هر کس هر هشداری بهم داد بهش پوزخند زدم و بهش یه نگاه عاقل اندر سفیهانه کردم که بابا تو زیادی همه چیزو جدی گرفتی ...[/FONT]
[FONT=&quot]ولی حقیقت اینه که من همه چیزو شوخی گرفتم...همه چیزو.نمیدونم چطوری میشه و چه قدر طول میکشه که پوست بندازم...و اینکه آیا اصلا میشه...؟[/FONT]

[FONT=&quot]و حالا میتونم بگم از دنیا یاد گرفتم که همه چیزو شوخی نگیرم.بی قید نباشم و تو زندگیم اصولی داشته باشم منظورم از اصول ژست نیست !اصوله !نمیدونم کسی حرفممومیفهمه یا نه؟نمیدونم.[/FONT]
دائما در حال آموختن و تنبیه شدن و عبرت گرفتن هستیم.
افسوس دوران گذشته خوردن بی فایده ست.
بلند شو...باهر گام به جلو برداشتن یه ماه از گذشته هات رو فراموش کن
(اولش سخته..خیلی هم سخته...چون شاید چیزای با ارزشی رو از دست داده باشیم..اما واسه رسیدن به خودشناسی ارزش داره سختی بکشیم)
گذشته واسه عبرت گرفتنه دوست من.
من خودم داغونم .کسی نیستم که بخوام نظر بدم اما فراموش کن "گذشته "را و یه یاعلی بگو و خودتو پیدا کن.
موفق باشید.
 

accounting

عضو جدید
یادم گرفتم وقتی اشتباهی کردم دیگه جای جبران ندارم و تاوان سختی برای کوچکترین اشتباهم در انتظارم
 
بالا