محمدرضا شفیعی کدکنی شاعر و استاد برجسته‌ی ادبیات فارسی از ایران رفت

به کجا چنین شتابان ؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان ؟
همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان ؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر !‌ اما تو دوستی خدا را
چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را...

محمد رضا شفیعی کدکنی
 

meh_61

عضو جدید
استاد در یکی از کلاس‌هاي درسش قصد خود برای عزیمت به خارج از کشور را مطرح می‌کند و از دانشجویان مي‌خواهد تا کارهای نیمه تمامی را که به او مربوط مي‌شود، انجام دهند. آن روزها یکی از دانشجویان حاضر در آن کلاس خبر را با خبرنگار یکی از روزنامه‌ها مطرح مي‌کند و نگران اتفاقی است که قرار است شکل بگیرد. رفتن شفیعی کدکنی آن روزها برای اولین بار در یکی از وبلاگ‌ها منتشر شد، ولی کسی جدی‌اش نگرفت. رسانه‌ها از یک طرف اصل خبر را شایعه نویسنده وبلاگ مي‌دانستند از طرفی دیگر نمي‌توانستند به راحتی از کنارش بگذرند. حتی همین اواخر یکی از نشریات تقریبا زرد یک بار دیگر به قول خودش به آن شایعه دامن زد و یادآور شد که خوشبختانه خبر تنها در حد شایعه باقی مانده است. همه چیز همین‌گونه گذشت تا یکی از روزهای هفته گذشته فیض شریفی شاعر و منتقد شیرازی و از دوستان چهره بلند آوازه ادبیات ایران یک بار دیگر خبر رفتن شفیعی کدکنی را برای نویسنده همان وبلاگ تشریح کرد. انگار شفیعی کدکنی با تلفن از دوستانش خداحافظي مي‌کرد. شفیعی کدکنی به دعوت دانشگاه پریستون ترجیح داد زندگی‌اش را در آمریکا ادامه بدهد و در همان جا به تدریس بپردازد. او اولین استاد برجسته‌ای نیست که رفتن را به ماندن ترجیح داد؛ اما تا این لحظه آخرین نفر از نسل طلایی اساتید ایرانی است که بیشتر از این ماندن را تاب نیاورد. شاید هم از مهم‌ترین استاد دانشگاه‌هاي ایران به شمار بیاید که تاکنون ترک وطن کرده است. پنج‌شنبه گذشته شفیعی کدکنی آخرین لحظات تهران را با دوستان قدیمی‌اش مرتضی کاخی و محمد رضا حکیمی و خانواده‌اش گذراند. انگار دعوت دانشگاه پریستون یکساله است، ولی چون شفیعی گرین کارت دارد قصد کرده سال‌هاي بیشتری را در آمریکا بگذراند. جامعه دانشگاهی ایران یکی از علمی‌ترین چهره‌هایش را از دست داد.



 

Fo.Roo.GH

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون از هر جفتتون تشکر ندارم ولی عالی بود:gol:
هر نخبه ای که میشناسی داره میره
ما چه بدبختیم:cry:
 

AminNePo

عضو جدید
کاربر ممتاز
به کجا چنین شتابان ؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان ؟
همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان ؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر !‌ اما تو دوستی خدا را
چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را...

محمد رضا شفیعی کدکنی
خدا رحمتش کنه!!!!!!!!!!!
 
بالا