مشاعرۀ سنّتی

ARASH AZ

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد
بسیار شد بلای تو، این نیز بگذرد

عمرم گذشت و یک نفسم بیشتر نماند
خوش باش کز جفای تو، این نیز بگذرد
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر حجری چشیده ام که مپرس
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در لباس گوهری سودا گران سودا کنند
سنگ و گوهر را بیک مقدار در این اجتماع
بسکه درد آلود است اکنون هوای روزگار
دم کشیدن گشته بس دشوار در این اجتماع
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در لباس گوهری سودا گران سودا کنند
سنگ و گوهر را بیک مقدار در این اجتماع
بسکه درد آلود است اکنون هوای روزگار
دم کشیدن گشته بس دشوار در این اجتماع

عشاق تو گرچه همه شیرین سخنانند
لیکن چو عراقیت شکرخای دگر نیست
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو ای ناشناسی که در گوش من
طنین صدایت چنین آشناست
زمن جان بگیرو عیان چهره کن
روا گر مرادت به این رو نماست
 

ARASH AZ

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
 

ARASH AZ

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
 
  • Like
واکنش ها: sh85

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
تو را تا دهن باشد از حرص باز

نيايد به گوش دل از غيب راز

حقايق سرايي است آراسته
هوي و هوس گرد برخاسته

نبيني که جايي که برخاست گرد
نبيند نظر گرچه بيناست مرد

سعدی


 

گلابتون

مدیر بازنشسته
وقت سحر است خيز اي مايه ناز
نرمك نرمك باده خود و چنگ نواز
كانها كه بجايند نيايند دراز
و آنها كه روند كس نمي آيد باز
 

setayesh_sokoot

عضو جدید
زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که نگاه من،در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد
و در این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
تا چند اسير رنگ و بو خواهي شد
چند از پي هر زشت و نكو خواهي شد
گر چشمه زمزمي و گر آب حيات
آخر به دل خاك فرو خواهي شد
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در قفس گر ماند بلبل باغ عیشت تاز ه باد
رونق گلزار از مرغ نوا پرداز نیست
دهشتم در سنگلاخ هجر فرماید درنگ
ورنه شوقم جز به راه وصل توسن تاز نیست
 

madonna

عضو جدید
زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که نگاه من،در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد
و در این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
تنها نه ز راز دل من پرده بر افتاد
تا بود فلک شیوه ی او پرده دری بود
 

setayesh_sokoot

عضو جدید
درون معبد هستی
بشر،در پس محراب خواهش های جان افروز
نشسته در پس سجاده صد نقش حسرت های هستی سوز
به دستش خوشه پربار تسبیح تمناهای رنگارنگ
نگاهی میکند سوی خدا-از آرزوی لبریز-
به زاری از ته دل،یک "دلم می خواست" می گوید.
 

oli

عضو جدید
دیدن روی تو را دیده جان بین باید

وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است
 

ARASH AZ

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاب بنفشه می دهد طره ی مشک سای تو
پرده ی غنچه می درد خنده ی دلگشای تو
 

oli

عضو جدید
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس

طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو پری زاده ندانم ز کجا می‌آیی
کادمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلالست که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
 

ARASH AZ

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو پری زاده ندانم ز کجا می‌آیی

کادمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلالست که پنهان دارند

مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
راه دهید یار را،آن مه ده چهار را
کز رخ نوربخش او نور نثار میرسد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا