درد عشقی کشیدهام که مپرستا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد
بسیار شد بلای تو، این نیز بگذرد
عمرم گذشت و یک نفسم بیشتر نماند
خوش باش کز جفای تو، این نیز بگذرد
زهر حجری چشیده ام که مپرس
درد عشقی کشیدهام که مپرستا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد
بسیار شد بلای تو، این نیز بگذرد
عمرم گذشت و یک نفسم بیشتر نماند
خوش باش کز جفای تو، این نیز بگذرد
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر حجری چشیده ام که مپرس
در لباس گوهری سودا گران سودا کنند
سنگ و گوهر را بیک مقدار در این اجتماع
بسکه درد آلود است اکنون هوای روزگار
دم کشیدن گشته بس دشوار در این اجتماع
نا کی به تمنای وصال تو یگانهسودای تو خوش است و وصال تو خوشتر است
خوشتر ازین و آن چه بود؟ آنم آرزوست
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
تنها نه ز راز دل من پرده بر افتادزندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که نگاه من،در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد
و در این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
یار مردان خدا باش که در کشتی نوحتو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کادمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلالست که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
ثنا خوانِ توام تا زنده ام ،امّا یقین دارمدرد ما را نیست درمان الغیاث
حجر ما را نیست پایان الغیاث
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |